یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

دزدی در روز روشن

 

دیروز در خانه یک تولد مشترک برگزار کرده بودیم ... هم برای برادرزاده ی عزیز و هم برای بانو (!) البته تولد هر دو همزمان و در روز 29 دی ماه بود و ما با استفاده از دورهمی روز جمعه و اوضاع جوی و ... این کار را کردیم !!

  

 

البته برای حالا ثبت یک مورد در وبلاگ برای ماندگار شدنش بیشتر لازم آمد و قرار شده که مراسم تولد و ترافیک هایش را بعدا بنویسم ...

 

چند روز پیش یکی از کارگزاران پیست اسکی سهند تبریز که اتفاقا از سالهای دور باهم آشنا هستیم زنگ زده بود به چاپخانه ی دوستم و سفارش قبض پارکینگ و بلیط بالابر می داد !! من در چاپخانه بودم و دیدم که سر اندازه بلیط به مشکل خورده اند و کمک کردم و دوستم ( از طرف پیست اسکی )  که فهمید من آنجا هستم گفت که چون من خودم در این مورد اطلاعات کافی دارم ، طرح بلیط را هم خودم کار بکنم و خلاصه اینکه خیلی هم عجله داشتند و مجبور شدم سرپائی دو نمونه ی ساده کار بکنم و برای تائید برایشان بفرستم !!

 

فردا برای گرفتن تائید زنگ زدیم و گفت که طرح ها را برای نماینده ی کسی که پیست اسکی را دو دستی به او تقدیم کرده اند تا از رکود دربیاورد (صاحب کارخانه بزرگ شیرین عسل!!) فرستاده است و هنوز جوابی نداده اند !!

 

پنجشنبه در خانه بودم و کارهای خرده ریزه انجام می دادم که دوستم از چاپخانه تماس گرفت و گفت : " چیزی خواهم گفت که تعجب خواهی کرد !؟ " من اصولا به بی نظمی در جامعه و زندگی روزمره مردم عادت کرده ام و برای همین کم تعجب می کنم !! مثلا فردا دلار بشود 20هزار یا بشود 5 هزار اصلا تعجب نمی کنم (!!) چون می دانم که هردو دست یک نفر و یا یک مجموعه می باشد !!! خبر این بود که همان طرحی که من کار کرده و فرستاده بودم ( البته بصورت یک تصویر کم حجم و کم کیفیت !!! ) برای چاپخانه ی همسایه فرستاده بودند و قرار بود آنجا کار بکنند !! و جالبتر اینکه آنها هم به مشکل برخورده بودند و همان چاپ ها را آورده بودند پیش دوستم که گره از کارشان باز بکند !!

 

و کمی بعد دوستم از چاپخانه زنگ زد و گفت : " عجب دنیای کوچکی ست !! حالا اگر این اتفاق داخل صنف خودمان می افتاد می گفتیم که در این چهل سال خیلی از رفتارها و اخلاق های خوب از بین رفته است و مردم به دزدی از همدیگر عادت کرده اند !! ولی اینکه دو خلاف پهلو به پهلوی هم پارک کرده باشد !! جای شگفتی دارد ... و اجازه می گرفت که به دوستم که سفارش داده بود زنگ بزند و ببیند اصلا خبر دارد یا نه !؟ "

 

بعد از تماسی که گرفته بود ، آن یکی دوستم اظهار بی اطلاعی کرده بود و صدای ضبط شده اش با نماینده ی همان کارخانه دار بزرگ را برایش فرستاده بود که در آن مکالمه به او می گفت که این طرح ها را جای دیگری کار کرده اند و شما طرح بی کیفیت را داده اید به یک جای دیگر کار کرده اند و طرف هم انگار که دزد مادرزاد بود (!) گفته بود که دوست اش که کارهای چاپی پیست  را به چاپخانه ای که کارهای چاپی شیرین عسل را می زند داده است !! و ... "

 

البته نباید به او هم زیاد ایراد گرفت (!!؟) دزدی یک کار غیراخلاقی و ناپسند در همه ی جوامع می باشد و وقتی چهل سال مردم را طوری تربیت کرده اند که فکر بکنند کپی رایت اصلا مهم نیست ( هرچند صاحبان آثار شخصیت های حقیقی هستند !! ) و حتی ادارات دولتی هم در استفاده از نرم افزارها و مطالب و ... گوی سبقت را از ملت ربوده است !!! خو کردن به این عادت زشت و مال خود دانستن اموال دیگران در ذهن مردم امروز نهادینه شده است !!

 

یادم آمد که از دوستی خواسته بودم که عکس کشتی غول پیکری را در کانادا برایم بفرستد و او سایتی معرفی کرده بود تا بروم و آنجا ببینم و با اینکه در ویکتوریا لنگر انداخته بود ، عکس اش را نگرفته بود و می گفت که کشتی فوق یک مِلکِ خصوصی است و نمی شود بدون اجازه از ملک و اموال دیگران عکس گرفت !!! و من فکر کرده بودم که من یک شهروند عادی هستم و چنین پرورش یافته ام (!) آیا در عالی ترین سطح این کشور مثلا ریاست جمهوری (!) چنین باوری چه جایگاهی دارد !!؟

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین یکشنبه 30 دی 1397 ساعت 00:20

سلام بر جناب دادو

اول که هر دو تولد بسیار مبارک باشه و هردو عزیز عمر طولانی و باعزت و سربلندی داشته باشن انشاالله ...

دوم اینکه اینطور مسائلی که بهش اشاره فرمودین اینقدر زیاده و اینقدر گسترده، که هم قلم از نوشتن درمانده شده و هم فکر از پرداختن!

یادم میاد چند سال قبل، یه سایت معتبر یکی از اشعار منو به اسم کسی دیگه منتشر کرده بود و سراینده(!!) به اختیار خودشون بعضی ابیات رو دستکاری هم فرموده بودند!!
یه ایمیل زدم به مدیر سایت و تصویر بریده روزنامه ای که شعرم چاپ شده بود رو هم ضمیمه کردم
اگه تا این ساعت شما پاسخی دریافت کردین، منم دریافت کردم!

سلام
ممنون ما را از طرف دو عزیزمون پذیرا باشید

و اممما بعد ... برخی ها چنان اشتباه بزرگی می کنند که عقب گرد و معذرت خواهی و ... صرف نمی کند !!

و من اصلا به رو نمی آورم تا پررو نشوند و از طریق دیگر به گوششان می رسانم تا همیشه با دیدن من با خاک یکسان بمانند !! مثلا یک روز آدرس می دهم تا بیایند و اینجا را بخوانندو ببینند که باندازه ی یک سال خاک روی سرشان مانده است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد