یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

و امروز ...

 

امروز بعد از یکی دو هفته الک فلک کردن و برنامه ریختن و طرح دادن و اندازه درآوردن و پیش این و آن رفتن و نظر گرفتن و ... ایضا رفتن به فروشگاهها و طرح دیدن و ... و مایوس شدن از کمک کسانی که همیشه بعد از اتفاق می آیند و می گویند چرا به ما خبر ندادی !؟!؟ خودم رفتم سراغ خرید ام دی اف !!

  

 

یک زمانی اکثر کارهایم به پی دی اف (!) ختم می شد و این اواخر گذرم به انبارها و کارگاههایی می افتد که سر و کارشان با ام دی اف است !! بازار هم که آشفته است و معلوم نیست کی به کیه !!؟؟ ه رکسی هر جور دوست داشت قیمت می گوید ، یکی در خواب پدرش را می بیند و قیمت را 50هزار تومان پائین حساب می کند !! یکی باجناقش را در خواب می بیند و 100هزار می آید روی قیمت ورق ام دی اف !! جنس هم بوفور نیست و برخی جاها یک چیزهایی دارند و برای اینکه با اطمینان از قیمت و مواد موجود بازار اقدام بکنم حداقل یکی دو هفته وقت گذاشتن می خواهد !! مخصوصا که پیشه ی تخصصی ما هم این نیست !!؟ و ما اصولا برای منبر گذاشتن خلق شده ایم ...

 

بعد از اینکه پروژه ی کابینتاسیون آشپزخانه را در همان حوالی 99درصد تمام کردیم (!!) این بار نوبت رسیده به یک فقره تخت و کمد !! بگذریم از اینکه تولیدات داخلی که زعمای قوم اشاره به خرید آنها می کنند هم از نظر طرح مطلوب نیستند و هم از نظر کیفیت ساخت و هم قیمت اش بالاست ( البته نسبت به چیزی که ارائه می نمایند !! ) در قسمت طراحی و تولید و خاله زنک بازی و قالب کردن جنس متوسط بجای جنس خوب و ... تولید کننده های ما فکرشان ریالی کار می کند !! ولی موقع پول گرفتن همه شان دلاری هستند و بالایش همه رقم قسم هم می خورند !! خلاصه اینکه خودم دوباره دست به طرح شده و امروز بعد از کش و قوس فراوان و فشار از بالا و چانه زنی از پائین (!) رفتم و دو فقره ام دی اف پسند کرده ، ابتیاع نموده ، به کارگاه برشکاری مجاور منتقل فرموده و ایستادم تا برش ها انجام یافت و بعد به خانه آورده و سه طبقه + پیلوت آنها را بالا آوردم و 65درصد کارها را پیش بردم !!

 

===

 

بعد از ظهر مادرم تماس گرفته بود که یکی از گیس سفیدان محله فوت نموده است و عصر مراسم شام غریبان می باشد !! ابتدا گفتم که مشغول هستم و نمی دانم کی تمام می شوم و شاید نرسم و پس فردا به مجلس ختم می روم (!!) ولی کارهایم تمام شد و فرصت هم بود و برای همین رفتم محله ی قدیمی !!! تقریبا با همه ی اهل خانه ی متوفا آشنایی داشتم و ایضا با عموزاده هایشان و دیگر فک و فامیل شان ! از ساکنان قدیمی و پر جمعیت محله ی قدیمی مان بودند و در زمانی نه چندان دور (!) داشتن کَس و کار ، یک عالمه امتیاز محسوب می شد !!


با پسر بزرگ متوفا دو سالی در نهضت سوادآموزی همکار بودم و پسر سوم هم که در محله مان سوپری و سبزی فروشی دارد و در خدمت کلیه ی خانم های بالای 60 سال می باشد و هزینه های گهگاه زیادی که می گیرد اصلا در مقابل خدمت و دستگیری هایی که دارد به چشم نمی آید !! به برخی خانه ها هم سر می زند و می پرسد که فلان حاج خانم چرا یک هفته ای هست که نیستی !؟ یکی بود که می گفت :" .. بیشتر از بچه هایم هوای مرا دارد و شاید خبر مرگ مرا او زودتر از بچه هایم بگیرد !! "


با یکی از همکارهای قدیمی که در نهضت رئیس مالی بود یک مسیری را پیاده آمدیم و نسبت به بی محلی که به مدیرکل آن زمان داشتم از من گلگی می کرد و می گفت : " آن زمان ها اگر چیزی بوده است ، حالا باید همه همدیگر را ببخشند و نباید کینه ها را نگهداشت !! " گفتم : " برخی فکر می کنند هر کار غلطی که بکنند با مرور زمان لکه هایش از بین می رود !! ولی چرا برود !؟ حق الناس حتی اگر از منظر دینی هم نبوده باشد و یک نگاه اجتماعی پشت اش باشد باز حقی است که از دیگران بر گردن ماست و سنگینی اش بمرور زمان محسوس تر می شود !!  می بینی که به او کم محلی کردم و داری گله می کنی (!) ولی اینهمه راه با تو همقدم شدم و از دوستی ما 20 سالی می گذرد !! چرا زمان باید محبت را نگهدارد و ناراحتی را پاک بکند !!؟؟ "

 

نظرات 2 + ارسال نظر
همسفر سه‌شنبه 29 آبان 1397 ساعت 09:22

سلام دادو خسته نباشید خوبید؟
صحبت ازهنرهاتون فقط در حد تعریف مونده
عکس بذارین ببینیم تعاریف در چه حدی هست

سلام
ممنون ...
اطلاعات طبقه بندی شده هستند !!

همسفر سه‌شنبه 29 آبان 1397 ساعت 14:01

هههههههه آهان فهمیدم .... مث مامانایی که موقع خواستگاری از دخترشون تعریف میکنن که از هر انگشتشون هنر میباره و بعدا....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد