یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

خبرهای یهوئی ...


صبح آماده شده بودم بروم شهر ... کمی خرید داشتم و هم اینکه لازم است که در احوالات بیرون غور و بررسی بکنم !! دلیل مهمتر اینکه مرد اصولا هر چقدر در خانه کمتر باشد بهتر است !!

 

  

توی اتوبوس یک پیرمردی کنار دستم نشسته بود و باتفاق هم هر از گاهی به حرفهای راننده می خندیدیم !! بهرحال وقتی فرمان امورات عده ای دست یکی باشد معلوم است که فقط خود شرا می بیند و فکر می کند حتما عددی می باشد که ... !! در حالیکه یادش می رود که بالا برود یا پائین !! سرعت برود یا یواش !! یک راننده بیش نیست و احیانا با نظر دادن در مورد میدان مورد مناقشه ( شهردار نمی شود !! ) یا با نظر دادن های دیگر !! گاهی هم من در ادامه فرمایشاتش یک نیمچه تیکه ای می انداختم !!  مثلا چون عجله داشت می خواست زودتر از تقاطع رد بشود و یک خانم نازی با یک ماشین خیلی لوکس با آرامش خاص خانم ها داشت آنجا را رد می کرد وراننده اتوبوس که می خواست او را با ترساندن متوقف بکند وقتی دید او توجهی نکرد و راهش را می رود ، جفت پا رفت روی ترمز و تقریبا نشسته و سرپا همه را تکان داد و گفت : " من نمی دانم چه کسی به اینها گواهینامه داده است !! " و من گفتم  : " اینکه کی به او گواهینامه داده به اداره راهنمائی مربوط می شود ؛ تو حواست باشد که اگر به سپر آن ماشین می زدی ، علاوه بر فروش خانه ات برای باقیمانده ی بدهی ات ، باید چند سالی هم می رفتی زندان می خوابیدی !! "

 

یکی از مسن تر ها به نحوه ی رانندگی شکایت کرد و راننده گفت : " اینجا که خیاطی نمی کنی !! دو دستی به میله ها بگیر ... اگر هم نمی توانی سرپا بایستی صبر کن تا ماشین بعدی بیاید ، البته با تاکسی هم راحتتری !! " ادامه جر و بحث ها با مسافر دیگری که به دفاع از پیرمرد هر چی به ذهن اش رسید را بار راننده کرد بماند ... بغل دستی من رو به من کرد و گفت  : " قدیم ها اگر چیزی هم نبود ، احترام و ادب بود !! حالا وضع خیلی خراب شده است !! " گفتم : " قدیم ها چون لقمان بود ادب هم بود !! "

 

 

یک قدم زنی اجباری در بازار داشتم و یک مسیری را رفتم که خیلی وقت بود نرفته بودم و همین امر باعث شد کمی با آشنایان و همسایه های قدیمی خوش و بش بکنم ... قسمتی از بازار کار می کرد و قسمت دیگری در تعطیلی مصلحتی بود !! افزایش و کاهش غیرمنطقی دلار باعث شد تا بهانه ی احتکار دست کسانی بیافتد که جنس در انبار دارند و هر کدام به بهانه ای از فروش شانه خالی می کنند !! ولی قسمتی که عمدتا خرده فروشی است طبق روال قبلی دارد ادامه می دهد ...

 

خبر رسید که پنجشنبه سالگرد درگذشت مادر دوستم می باشد ، همان دوستی که دو خاطره ی بزرگ با او ساخته ام و آخرین صعودهایم به دماوند و علم کوه را همپای من بود !! و البته در ادامه خبر آمد که سالگرد پدر رئیس شورای اسلامی کارخانه هم همان روز می باشد و زیر پیام او نوشتم که سالها در کارخانه اموات و اجدادش را زیر رادیکال برده بودیم و حالا نمی دانم با چه روئی باید بروم و برای آن عاق ولد فاتحه بخوانم !!! بعضی ها به این چیزها اعتقاد ندارند و کمی راحتتر هستند (!!) ولی آنها که کمی اعتقاد دارند باید حواسشان باشد که بیخود مشعوف پیشرفت های فرزندان خود نشوند و احتیاطا هر از گاهی پیگیر باشند تا از محل ترقی های نجومی ، ناخواسته و ندانسته پیش پیش ملعون خلق قرار نگیرند !!! من جمله در تصدی پست های بالادستی که حق و حقوق و روزی مردم در دست آنها قرار می گیرد !!؟؟

 

در بازگشت کمی خرید کردم و به خانه برگشتم ...اولین خبری که رد خانه به تلگرامم رسید ، فوت یکی از کوهنوردان پیشکسوت ، خوش سابقه و خوشنام بود و خیلی ناراحت شدم ، سالها با هم سلام و علیک داشتیم و یک خاطره ی بیاد ماندنی هم با او در قله سبلان داشتم و شخصیت بدون حاشیه و جالبی داشت !! نه دستور می داد و نه منتظر دستور می ماند !! می گفت : " وقتی آب نیست باید یکی بیاورد ، هر کس زودتر فهمید وظیفه ی اوست ، حالا من به یکی بگویم و یا یکی بیاید و به من بگوید که چه !؟ "

 

رفتم در آلبوم های قدیمی تر دنبال عکس های مشترک مان گشتم و چیز خوبی نیافتم ... یادگاری های ما متعلق به عصر قبل از دنیای دیجیتال و دنیای مجازی بود !! روحش شاد ، آدم خوب از یادی که در خاطرها دارد چیزی می برد و آدم بد چیزدیگری !!! سن بالائی هم نداشت و واقعا لایق عبارت " حیف شد !! " بود ...


 

بروم به مراسم شام غریبان هم برسم !!

 

نظرات 3 + ارسال نظر
نگین سه‌شنبه 28 فروردین 1397 ساعت 18:21

سلام

روحشون شاد ..
بقول شاعر: گلچین روزگار خوش سلیقه است ..

من همیشه میگم وقتی یه نفر فوت میکنه، چقدر خوبه که کلمه "ولی" پشت رحمتی که میبره ، نباشه
مثلا بگیم: خدا رحمتش کنه هااااا ،ولـــــــــــــی .........

امیدوارم من از اون دسته کسانی باشم که "ولی" پشت فاتحه ام نباشه!!!

سلام
خدا رفتگان شما را هم بیامرزه ...
تاثیر مرگ بعضی ها را می شود در چهره ی دوستان و آشنایان دید !!

نگین سه‌شنبه 28 فروردین 1397 ساعت 18:23

آی بدم میاد از این راننده هایی که تا یک خانم پشت فرمون میبینن میگن کی به اینا گواهینامه داده؟!!!

البته من بلافاصله می گویم : "همونکه به شما گواهینامه داده !! "

الهام سه‌شنبه 28 فروردین 1397 ساعت 23:41 http://marzhayemoshtarak.blogfa.com

سلام
مجددا سال جدیدتون مبارک.. معمولا هربار بعد از مدتی طولانی میام و مطالب اینجا رو می خونم، اولین چیزی که به فکرم میرسه اینه که: چه لذتی رو از خودم دریغ می کنم!!
یکی از خوبی های زندگی تون که برای من با دریغ همراهه اینه که اینهمه آدم میشناسید! البته این مهم و جالب نیست به خودی خود، ولی در مورد شما زیاد میبینم که اون آدمها غالبا ویژه و قابل توجه و آدم حسابی اند. به نظرم این تجربه و خوشبختی بزرگیه.. امیدوارم خدا دوست تون رو در حریم رحمت و لطف اش نگه داره.
این جمله: «مرد اصولا هر چقدر در خانه کمتر باشد بهتر است» بامزه ترین و عجیب ترین چیزیه که هیچ وقت نمی تونم بفهمم چرا همه اینهمه بهش اعتقاد دارند. مادرجون من، بابابزرگم رو با همه ی پیری و مریضی و سختی ش، هرروز مجبور می کرد چند ساعتی رو بره بیرون و چنان اعتقادی داشت که هیچ کس حریفش نبود بعدم میگفت اگه خونه باشه دعوامون میشه، نفسم از دستش میگیره!! همه اش دلم برای بابابزرگم می سوخت. انگار سهم زیادی از خونه نداشت.. بامزه تر اینه که خود مردها هم با این حرف مشکلی ندارن گویا..

سلام
آدم وقتی در متن یک جریان باشد ، حواسش به اطراف کم می شود ولی وقتی در حاشیه باشد براحتی همه را می بیند و انگار حق انتخاب راحتتری دارد ... من همیشه ادعا کرده ام که آدم خیلی ثروتمندی هستم ؛ چون دوستان خوب زیادتری دارم !!
مردها نه تنها با آن مشکلی ندارند بلکه خود نیز آن را می پسندند ، البته بهغیر از مواردی که به اجبار صورت بگیرد !!! انگار فضای خانه آن ترکیب روحی و روانی اش را از دست می دهد و بنوعی یک طرفه می شود ...
شما همیشه لطف درید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد