یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

وقت ندارم ...

 

دیروز رفتم کارگاه دوستم ، حدود دو سه ساعتی آنجا بودم و یک سری طرح از قبل کار شده را اشکال گیری و چند تا طرح تازه را اجرا کردیم ، بعد همه را داد دستم که بیاورم خانه با آنها مشغول باشم ...

  

البته شب بهمراه آنها سری زدیم به شاهگلی تا آش بخوریم ، آدم آش که می خورد دیگر تا مدتی چشم نمی خورد !! برای همین است که قدیم اینهمه بیماری جورواجور نبود ، مردم آش می خوردند و هر از گاهی یک نفر دل پیچه ای ، یا سردردی می گرفت و تمام می کرد !! در هیچ جای تاریخ ننوشته که هزینه ی پزشکی کسی بیشتر از هزینه کفن و دفنش می شده است !! ولی حالا انگا رمد شده است که مردم قبل از مُردن حتما پول یک آپارتمان بدهند به دکترها تا اضافه معاششان صرف عیاشی شان بشود !!


بعد از خوردن آش ، نوبت سیب زمینی و تخم مرغ بود !! و سرآمد همه ی آنها یک دوغ آبعلی از نوع سردش که واقعا حال داد و کمی تقویم مان را ورق زد و رفت آن دورها که دوغ می خوردیم و حال می کردیم !!!


شب وقتی به خانه رسیدم کمی دیر بود و مادر در خواب ، فرصت بازی با کاردستی هایم نبود ، حالا که خانه هستم ، چند دقیقه وقت کنار گذاشتم برای نوشتن عرض حال و می روم با محصولات دیشبی ور بروم !!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد