یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

روز پر آرامش ...

 

امروز جمعه آرام و سربراهی بود ، از وقتی کار ساختمان بغل کم شده آرامش به کوچه برگشته ، هر از گاهی که جمعه ها در خانه بودم صدای دارکوب های فلزی که داشتند قالب بندی برای بتن ریزی می کردند تمام کوچه را پر می کرد و مهم تر از آن صدا کردن مکرر آنها و پی ام هایی که بهم می دادند برای ارسال بیل به بالا یا انداختن سطل به پائین و ...

  

صبحانه را ساعت 10 خوردم ، یک نیمروی ساده !! بعد حدود دو ساعتی پای نت بودم و چک کردن چت ها و ... ، یک چند سطری هم ادامه داشتان را نوشتم و بعد چرتمان پاره شد ، از بس به تلفن و آیفون و ... جواب دادیم ...


یک پیاده روی دو ساعته هم طرف های ظهر داشتم و از این سو به آن سو رفتم و چند جایی سرک کشیدم ، حس خرید نداشتم والا چند جایی سر زدم ، بعد رفتم شهر کتاب و کلی کتاب تماشا کردم و وسایل جانبی و لوازم التحریر و ...


به خانه که رسیدم دوباره نشستم برای نوشتن مابقی داستان ...چند صفحه ای تایپ نکرده بودم که مهمان رسید ، البته ناهارشان را جای دیگر خورده بودند و سر راهشان آمده بودند برای چاق سلامتی ! داستان را بیخیال شده و رفتم برای خواب بعدازظهر ...


چند وقت پیش چند فقره عکس داده بودم فوتورافچی بدهد برای من بزرگ کرده روی شاسی چوبی بزنند تا بزنم به دیوار !! ( شما فکر کنید آدم بخواهد این جمله ی ادبی را به فرانسه بگوید ، کلا ضمایر و زمان افعال را فوت آب می شود !! ) یکی که از همان هفته اول دل از چسب اش کنده بود و آویزان مانده بود و بالاخره به روش هامبورسونی حلش کرده بودم !! اخیرا دوستی که یکی از تابلوهای کوهستان را به آنها داده بودم از این جدا شدن عکس از شاسی گلایه کرد و فوتورافچی هم آنجا بود و گفت : " آنها از من پرسیده بودند که بپرسم ببینم اشکالی پیش نیامده باشد و ... " اینهم از شانس ما !؟!؟ من عادت دارم که چیزی را بتوسط یکی دیگر _ بعنوان کارشناس و کاربلد !! ) نمی خرم ، حتی اگر شده موبایل را می روم از بقالی می خرم ...


القصه دو فقره از تابلو های بزرگ به همان درد دچار شده بودند و از قرار معلوم اشکال از چسب بود !! هر دو را پائین آورده و در غیاب مادر آنها را بصورت اورژانسی رفع اشکال کرده و سر جایشان برگرداندم ... دستم به فوتورافچی نرسد دیگه !!!؟


حوالی ساعت 5 آمدم برای خوابیدن ، اس آمد بیخیال شدم ، پی ام آمد بیخیال شدم و خوابیدم ... این بار یک مدل جدید از خواب دیدن بود که توی آن پارازیت صدا داشتم ، یعنی یکی مرا توی خواب صدا می کرد و بلند می شدم و می دیدم کسی نیست و این عمل زشت و سرکاری چندبار تکرار شد !! البته به موضوع داستان هم زیاد بی ربط نبود !!!


یادم رفت بنویسم که در زمان گردگیری فایل های کامپیوترم ، روی ذخیره ی بیرونی یک فایل دیدم بنام فیلم !! رفتم ببینم در آن فایل چی ذخیره کرده ام برای خودم که دیدم چند فقره فیلم سالهاست آنجا خاک خورده اند و دهها قسمت از سریال معروف " لاست " ، یک قسمت را باز کردم و تفننی نشستم برای تماشا ، البته به کمک ماوس فیلم می دیدم و 40 دقیقه را 4 دقیقه ای پاس کردم !! چسبید ، بهمان اندازه که آن روزگاران می چسبید ، مصمم شدم یک روز بنشینم و همه ی قسمت ها را چک بکنم و یکبار دیگر آن را ببینم !!!!


http://s4.picofile.com/file/8164230300/lost_001.jpg


http://s5.picofile.com/file/8164230350/lost_002.jpg

 

نظرات 3 + ارسال نظر
khatere hastam جمعه 26 دی 1393 ساعت 21:58

از لاست نوشتید به یاد عید 91 افتادم که تمام 15 روز عید رو توی خونه موندم و تمام قسمت های سریال رو بی وفقه نگاه کردم اونم با چه مرارتی روی صندلی جلوی کامیوتر..کار بزرگ و سختی بود


منهم 10 روز تعطیلی کارخانه را با 90 قسمت از لاست ( آنهم دوبار دیدن ) طی کرده بودم !! البته همان سال پخش !! کی بود ؟

khatere hastam شنبه 27 دی 1393 ساعت 08:26

سلام صبح بخیر
سال 88 بود ولی تبش اون زمان منو نگرفت تا 3 سال بعد

سلام
سریال خوبی بود و یک فروم هم بود بنام تی وی شو !! می رفتیم بحث می کردیم !!

همطاف یلنیز شنبه 27 دی 1393 ساعت 08:43 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
"...بعد رفتم شهر کتاب و کلی کتاب تماشا کردم و"
آی ی ی... امان از پشیمانی که سودی ندارد

سلام
اول اینکه بیشتر حواسم به کادو خریدن بود از نوع فرهنگی !! دوم اینکه قفسه ها را دید زدم و آنها نبودند ، از خانم نازی هم نپرسیدم !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد