جمع صبحانه ی ما در کارگاه متشکل شده است از یک عده آدم که از هر دریچه ای به دنیا نگاه کرده اند و به صرف این نگاه کوتاه شده اند خبره ی آن دریچه ... مثلا یکی از همکاران شاید 25 سال پیش یک ماه رفته در آبادان کار کرده و حالا خود آبادانی نمی تواند پیش او از شهرش حرف بزند چون این خود را خبره تر می داند !!!
حالا این وسط جایگاه من کجاست ؟ رئیس شان هستم !!
ادامه مطلب ...
100 عکس را انتخاب کرده بودم و برای چاپ آماده که یادم افتاد باید اندازه را خودم تنظیم کنم که محتاج و منت کش چاپگر نباشم ، بسکه عکس برای چاپ نمی دهیم آدم یادش می رود که جریان چاپ از چه قراری است !!
نمی دانم کی !؟ و چه کسی !؟ برایم یک آلبوم کادو آورده بود از کجا !!؟؟ که سایز عکس هایش 9 * 13 بود ... طبیعی بود که اصلا در راسته ی استفاده من نبود برای همین گوشه ی کمد خاطرات داشت خاک می خورد ...
عصر بازی تراکتورسازی با پرسپولیس بود ، ما هم منتظر آمدن چند تا مهمان !! برای اینکه هیچ چیزی مثل تلویزیون وقت را هدر نمی دهد نشستیم پای تی وی و دیدیم نتیجه یک بر صفر به نفع پرسپولیس است ...
مهمان ها رسیدند و همزمان با ورود آنها تراکتور گل مساوی را زد و تا شربتی بخورند گل دوم را هم زد و وقتی می خواستند بلند شده و بروند گل سوم را هم پرسپولیس دریافت کرد و بازی با نتیجه سه بر یک تمام شد ...