یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

مشغله ی بیکاری ...


نمی دانم کی !؟ و چه کسی !؟ برایم یک آلبوم کادو آورده بود از کجا !!؟؟ که سایز عکس هایش 9 * 13 بود ... طبیعی بود که اصلا در راسته ی استفاده من نبود برای همین گوشه ی کمد خاطرات داشت خاک می خورد ...

  

برادر زاده در کنکاش های تمام نشدنی اش آن را پیدا کرد و آورد گذاشت کنار کامپیوترم و جرقه ی یک مشغله در ذهنم زده شد و آن اینکه یک تعداد از عکس های آرشیوم را بدهم در آن اندازه چاپ کنند و بریزم در آن تا هم از بیکاری در بیائیم ( من و آلبوم !! ) هم موجبات استفاده شود ( هم توسط من و هم غیر !! )


جستجو در میان آرشیو بهم ریخته و هر دنبیلی و انواعی از عکس ها از دوربین ها و موبایل های مختلف ، حس جالب و غمباری داشت و البته خیلی وقت گیر بود ... خلاصه اینکه پریروز چند ساعتی پای این عکس ها تلف شد و دیروز چند ساعتی صرف تنظیم و پانوشت عکس ها شد ... امروز در ادامه بازهم چند ساعتی وقت گذاشتم و دقیقا در آخر کار که می خواستم دست هایم را بتکانم از یک فایل با نام نابلد یک سری فایل و عکس سرگردان پیدایشان شد و کلی سرگرم تماشا شدم !! عکس هایی که فکر می کردم خیلی وقت بود که آنها را ازدست داده بودم !!


http://s5.picofile.com/file/8139296276/10665098_710965062319144_8279878279910643310_n.jpg

 

نظرات 3 + ارسال نظر
ت یکشنبه 16 شهریور 1393 ساعت 11:20

من دیدم از همان سر صبح آسوده/ هی بوی بال کبوتر و نایِ تازه نعناعِ نورسیده می آید/ پس بگو قرار بود تو بیایی و من نمیدانستم/ ای دردت به جان بیقرار پر گریه ام/ پس اینهمه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی هان؟!
سید علی صالحی

واحه دوشنبه 17 شهریور 1393 ساعت 09:24

سلام دادو خان
عیدتون با تاخیر مبارک.
چه کار خوبی کردید که عکسها را و همچنین آلبوم را از بلا تکلیفی نجات دادید.خیلی وقته میخوام سر وسامونی بدم به آلبوم و عکسهای ریخته شده توش ولی فرصت ندارمو البته باید آلبوم بخرمولی یاد ندارم
وقتی عکسها را نگاه میکنم تمام خاطرات مربوط به اون عکس به خاطرم میاد.خوبی و بدی عکس اینه.
شهریار ...شاعر تبریزی..ما یه شاعر اراکی داشتیم که از اقوام همسرم بودن..متاسفانه دو ماه پیش فوت شدن..روحشون شاد باشه..آقای بشیر اراکی.

سلام
البته تماشای عکس بنوعی رجوع به گذشته است و از نظر روانی خوب نیست !! همیشه خاطرات بد عکس های با کیفیتی بجا م یگذارند !!
خدا بیامرزدشان ، یک بیتی درج می کردید تا ضرب شصت اش را حال می کردیم

واحه دوشنبه 17 شهریور 1393 ساعت 13:15

امسال عید نتونستیم بریم عیدیشون(منظورم مرحوم بشیر اراکیه)...به هر کس به عنوان عیدی کتاب شعرشون را که در مورد اهل بیت علیهما سلام بود هدیه داده بودند من خیلی حسرت خوردم.دقیقا روز میلاد حضرت علی (ع) از خونه میزنن بیرون و میرن سر خاک پدرشون و برمیگردن منزل و میخوابن..برای همیشه...روحشون شاد.
هر سفره ای پهن میشد یه شعر بداهه میخوندن.این جور آدما وزنه ای ثقیل برای خانواده و اقوام هستم.وجودشون برکت محضه.
چشم..به محض اینکه بتونم کتابشون را بگیرم براتون از اشعارشون مینویسم.

سلام
مرگ خوب سعادت بزرگیه ...
لطف می کنید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد