یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

ددر در جمعه ی پر دردسر ...


روزگار احوالمان این روزها ایتالیایی شده است ، فوتبال مان را در برزیل می بازیم ( شبها در پای تی وی !! ) و والیبال مان را در ایران ( روزها در سر کار !! )!!

 

 

وقت عزیز است ؛ ولی آدم آن را خالی خالی و بصورت خام در خانه هدر بدهد بهتر از این است که صرف کاری بکند و ضمن آن کار هم وقت اش هدر شود و هم اوقاتش کدر !!


زیاده روی در استفاده از وقت در پای تماشای فوتبال های شبانه باعث شده است تا سطح استراحت پائین بیاید و برای همین حوصله هم ته کشیده است ...


دیروز تا ظهر چند تا کار کوچک داشتم و همه را راست و ریس کردم و آماده شدم تا حوالی ظهر باتفاق دوستی برویم ولایت شان برای یک بررسی !! ظهرمان به بعد از ظهر کشید و حوالی ساعت 15 بود که راه افتادیم ، مقصدمان روستایی در نزدیکی تبریز بود که باندازه ی یک شهر بزرگ برای خودش تاریخ و داستان داشت ... چند سال پیش باتفاق فوتورافچی برای بنیاد ایران شناسی از مزارها ، مقبره ها و امامزاده ها عکس می گرفتیم و این مسیر را آخرین بار با فوتورافچی آمده بودم ، بحث های توی راه بیشتر تاریخی و فرهنگی بود و حول و حوش مسایل اجتماعی منطقه می گشت !! البته من فکر می کردم می رویم در روستا جایی را ببینیم و برگردیم و وقتی به روستا رسیدیم متوجه شدم دوستم در حال برداشتن کوله پشتی و تعویض کفش است و ...


مسیرمان را پیاده بطرف شمالغرب روستا ادامه دادیم ، توی مسیر پیرامون بافت جمعیتی منطقه هم حرف می زدیم ، قبلا در یکی از این روستاها که یکی ا زمشهورترین کلیساهای آذربایجان در آنجا قرار دارد ارامنه زندگی می کردند و در جریان حضور روس ها در آذربایجان مقدار متنابهی نامردی از ارامنه سر زده بود که بعد از خروج روس ها از منطقه ، اهالی روستاهای همجوار همه ی ارامنه را از روستا بیرون کرده و آنجا را مال خود کرده بودند !!


تاریخ و داستان ها گاهی با هم همخوانی نداشتند و گاهی حرف ها از زمین و آسمان هم که می ریخت به هم ربط پیدا می کردند !! جایی که قرار بود برویم ببینیم یک باغ - مزرعه بود و در یک دره ی سرسبز و خوب قرار داشت ، ( البته من فکر می کردم می رویم تا یک ساختمان را ببینیم ) محل فوق اگر ده تا ایراد منطقی داشت در عوض صد تا امتیاز هم داشت که دنج بودن و بکر بودن در میان آنها بیشتر بچشم می زد ...



http://s5.picofile.com/file/8127247584/IMG_20140620_180957.jpg


http://s5.picofile.com/file/8127247492/IMG_20140620_162852.jpg


کمی نشستیم و چایی خورده و نفسی تازه کردیم و دوباره راه افتادیم و ادامه مسیر دره را بطرف شمال رفتیم تا به یک کاروانسرای مخروبه رسیدیم ، برای من بیشتر شباهت یک کلیسای مخفی را داشت ، البته داستان هایی که در مورد آنجا نقل می شد در تاریخ نزدیک می توانست کاروانسرا را توجیه بکند ولی در تاریخی کمی دورتر شبیه کلیسای جنگلی در جنگل های آینالو در منطقه کلیبر بود که تا 50قدمی اش معلوم نمی نماید و وقتی جلوی درش رسیده باشد خودش را نشان می دهد !!


http://s5.picofile.com/file/8127247634/IMG_20140620_173855.jpg



http://s5.picofile.com/file/8127247650/IMG_20140620_174147.jpg



عصر بود که به تبریز برگشتیم ، یک کاری هم برای عصر دشتم که خودبخود پریده بود !! والیبال ایران هم ایتالیا را پیچانده بود ( دور از چشم من !! ) و کاستاریکایی که هنوز 90 درصد نمی دانند کجای نقشه است ، ایتالیای بزرگ را زمینگیر کرده بود ، روی هم رفته 20 جون برای ایتالیایی ها روی خوبی نشان نداده بود !!


آخر شب هم وقتی فرانسه دو گل جلو افتاده بود می خواستم بروم و بخوابم که نشد و تا آخر بازی را نگاه کردم و گل ها یک کارناوال گل راه انداخته و سوئیس نگونبخت را سکه ی یک پول کردند !!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
khatere hastam دوشنبه 2 تیر 1393 ساعت 22:56

عکس ها و توضیحاتتون عالی بود خسته نباشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد