اگر روزهای عادی دیگر را یک روز حساب بکنم ، روزهای تعطیلی ، مخصوصا این چند روزی که گذشته است ، هر کدام اندازه ی یک هفته بوده اند !! و هنوز وقت نکرده ام به تکلیف قبل از عیدی که برای خودم کرده بودم و آن خواندن یک مجموعه نسبتا سنگین فلسفی بود عمل بکنم ...
یک مثلی هست که می گه : " فقیر وقتی پیدا می کند می خورد ، ثروتمند وقتی که میلش بکشد !! " ، در چندمین روز نوروز اوضاع استراحت عینهو مثل مرفهین بی درد جا افتاده است ... وقتی روز را بی خیال شده ام ، ساعت هی دور خودش بچرخد ، که چه شود !؟!؟
روزهای خوب استراحت دارند سپری می شوند و این در حالی ست که هنوز آن طور که باید و شاید توی فرم استراحت نیافتاده ام ... پریشب مانند کوچ رو ها خوابیده بودم ، و تا صبح بشود سه تا جا عوض کرده بودم ... ولی دیشب را می شد جزو عمر حساب کرد !!