یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

روز پر مشغله ...

 

پنجشنبه عصر وقتی دیدم اینترنت ندارم ، کمی خوابیدم و بعد رفتم بیرون تا بد و بیراه هایم را در هوای آزاد زمزمه بکنم تا شاید زودتر به گوش کر فلک برسد !! برای همین شب تا حوالی 3 بیدار بودم و داشتم داستان می نوشتم ...

 

 

در همین دوسطر که عرض حال نوشتم معلوم می شود نبود اینترنت زیاد هم بد نیست و آدم به کارهای ضروری تری می تواند برسد ...


شب دوستی زنگ زد که برای جمعه یک برنامه ی ددری بگذاریم و برویم زیر یک سایه و لب جوی کمی جوجه باد بزنیم ، اصل قضیه هم مشغول بودن با جوجه است والا کالری واقعا چیز بدی است !! و گفت صبح هرکس زودبیدار شد که من حرفش را قطع کردم و گفتم : " نامرد است که به دیگری زنگ بزند ... " یعنی تا جائیکه امکان دارد ددر به استراحت لطمه نزند ...

شب که دیروقت خوابیده بودم و برای همین پس لرزه های خوابم تا ساعت 10 کشیده بود که دوستم زنگ زد و قرار شد بعد از خوردن صبحانه یک دوری بزنیم ... کمی بعد دوست دیگری زنگ زد و مجبور شدم دنبال کار او بروم و برای همین تا دوستان ددری صبحانه شان را خورده و تماس بگیرند ساعت 12 شده بود ... بعد از اینکه دوستان آمدند قرار شد یک دوری در منطقه ورزقان بزنیم و ببینیم چه می شود ، برای این دوستان که در زمان زلزله برای رساندن کمک های مردمی رفته بودند تغییر چهره ی روستاها جالب بود ، مخصوصا بعضی روستاها که بدلیل عدم امکان آواربرداری خانه های جدید را در کنار روستای قبلی ساخته اند و آوار قبلی بمنزله ی درس عبرت شده است ...

ادامه مسیرمان بطرف خاروانا و پای قلعه جوشون ( جوشین ) بود ... شاید بیش از 12 سالی بود که آنجا نرفته بودم برای همین قصد بالا رفتن کردیم و مسیر تند و سنگی را بالا رفتیم ، ساعت حوالی 14 بود و آفتاب تلاشش را کرد که مانع شود ولی مگر می توانست !! چند عکس از بالای قلعه گرفتم و زیاد معطل نکردیم ، چون دوستانم باید به یک مراسم تولد هم می رفتند و می ترسیدند دیر بکنند ، اصولا خواهرشوهر قدیمها موجود ترسناکی بود !!!

شب باتفاق دوستان دیگر قرار بود مراسم شام آخر را در فست فودی دوستانمان ( توچال ) برگزار بکنیم ... برای همین یک برنامه ی دورهمی هم برای شام داشتیم ؛ یکی از دوستان که هرچی سنگ در عالم عکاسی است را تنهایی به سینه می زند (!) عکس های دوربین موبایل مرا دیده و داشت اظهار فضل می کرد ، بعد گوشی اش را درآورده و یکی از عک سهایش را با عکس موبایل من مطابقت داده و می گفت : " عکس هایش کیفیت خوبی دارد !! " موبایلش را گرفته ام و دیده ام دوربین اش 2مگاپیکسل است ، با یک چشم غره ی اساسی به او گفتم : " خجالت نمی کشی این نمکدان را با دوربین گوشی من مقایسه می کنی !! "

یک مراسم خداحافظی سرپایی هم با دوستان دیگری داشتیم که بعد از تعطیلات درس و مشق شان فردا دوباره عازم فرنگستان هستند برای ادامه تحصیل !!


http://s1.picofile.com/file/7935392254/2013_09_13_1938.jpg

بالای قلعه و حوضچه های سنگی که برای جمع شدن آب تراش داده شده بودند و تا این وقت از سال آب در خود نگهداشته است ... قدیمی ها تا این وقت سال در بالای کوه آب می توانستند جمع بکنند ولی مهندسان همه چیزدان امروزی برای جمع کردن آب در کف دریاچه با مشکل مواجه هستند !!


http://s4.picofile.com/file/7935394408/2013_09_13_1931_0_.jpg

این عکس برای خیلی ها بی معنی است ولی هوس کردم از درختان دره ای عکس بگیرم که همه از آنجا بهترین چشم انداز قلعه را عکس می گیرند !!


http://s3.picofile.com/file/7935395264/2013_09_13_1934.jpg

اینهم عکسی برای نشان دادن تلاش آفتاب و تلاش ما ... برای گرفتن عکس دوستم در بالای قلعه مجبور شدم از عینکم بعنوان فیلتر استفاده بکنم !!




نظرات 1 + ارسال نظر
سحر یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 11:18 http://bosehayedelvapasi.blogfa.com

الان ما از کجا بدانیم این عکس دوست شماست؟
دادوووو گوشیت مدلش چی هست؟البته تا جایی که یادمه چندتا گوشی خریده بودی!اون که از همه عکسش بهتره منم در شرف خرید گوشی هستم به سلامتی!

از برق چشاش !!
گوشی فعلی نوکیا 808 است ... گوشی های من همگی یجورایی خاص از آب درمیآیند ، قبلی ها هم خوب بودند و راضی کننده ؛ از این گوشی فعلا در بازار خیلی کم پیدا می شود ، اول بگرد و عکس اش را ببین بعد ، آخه قیافه و هیکلش خیلی مردانه است ، البته خدا رحمت کند همسایه ی ما راضیه خانم را !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد