یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

اندر حکایت آمده است که ...

گنه کرد در بلــــــــــــــخ آهنگری

به شوشتر زدند گردن مسگری

...

در روزگاری دور آهنگری در بلخ می زیست که مثل همه ی آهنگران داستان های ایرانی تنش می خارید و هی بینی در کار حاکم وقت می کرد !! ( یعنی اگر پیرزن و آهنگر نبود ، هیچ داستانی شکل نمی گرفت !! ) حاکم محلی که از دست او به تنگ آمده بود نامه ای به مرکز می نویسد و شرح حال می گوید و درخواست حکم حکومتی برای کشیدن گوشش می خواهد و طبق معمول داستان را یک کلاغ چهل کلاغ می کند !!
حاکم مرکز نشین که نه وقت بررسی داشت و نه حال بررسی ، نخوانده و ندانسته یک خط فرمان می نویسد مبنی بر اینکه بمحض دریافت حکم گردن آهنگر را بزنید تا درس عبرتی برای همه باشد و بدانند جریمه ی تمرد و سرکشی چیست !! حکم را پای کفتری بسته روانه می کنند ، کفتر نامه رسان بجای اینکه به بلخ پرواز بکند بطرف شوشتر حرکت می کند ، البته روایات زیادی نقل شده است ولی آنچه معلوم تر است اینکه عاشق بوده است !!
خلاصه اینکه حاکم شوشتر نامه را می خواند و اطرافش را خوب نگاه می کند و می بیند در شهرشان آهنگری نیست و از طرفی حکم حاکم است و کفتر نامه رسان هم که وظیفه شناس است و کار درست و ... !! نتیجه می گیرد شاید در مرکز به مس ، آهن می گویند و برای همین تنها مسگر شهر را احضار و حکم حاکم را در مورد او اجرا می کنند !!

کفتر بودن دلیل بر درستکار بودن نیست !!
کار مهم را که به آدم عاشق نمی سپارند !! مخصوصا اگر این وسط گردن دیگران باید تاوان بدهند !!

نظرات 1 + ارسال نظر
khatere hastam دوشنبه 1 اردیبهشت 1393 ساعت 20:09

آدم عاشق هوش و حواس نداره بنده خدا مسگره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد