یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

تکنولوژی ، عصا یا نردبان !؟

عصر باید به یک مجلس ختم می رفتم برای همین زود به خانه آمدم ... دو ساعتی پای نت بودم و اصلا کاری نکردم ( البته که تخته بازی کردن کار محسوب نمی شود !! ) بعد رفتم آن یکی خانه و شام و ناهار را یکی کرده و ساعت 6 خوردم 


ادامه مطلب ...

حکایت دختر شاه پریان


یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود، جوانی به درختی تکیه داده بود و مثل ابر بهاری گریه می کرد. گاهی که از گریه کردن خسته می شد، به نقطه ای خیره می ماند، بعد آهی می کشید و شروع به اشک ریختن می کرد...


ادامه مطلب ...

عکس روز


من بر فراز قله ای که زمانی قلعه ای بر بالای آن بوده ...

یک چارک از دیروز !!

دیروز وقتی از کارخانه به خانه برگشتم ، مهمان داشتیم و مجبور شدم کمی پیش آنها بنشینم و به حرف های خیلی جدی آدمهایی گوش بکنم که در مورد چیزهای بیخود است !! همه ی ما از این حرفها می زنیم و می شنویم ، البته درصد غلظتش در بین مردم متفاوت است ...

ادامه مطلب ...