مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:
نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.
کشیش گفت:
بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم:
دیشب یک خواب خیلی عجیب دیدم ، از آن دسته خواب ها که آدم حیف اش می آید بیدار بشود !!
قبلا شاید گفته بودم که یکی از پنچگانه های من ( 5 داستان در یک کتاب ) داستانی است که حول و حوش اجنه می باشد و چند قسمت از آن در اکران خصوصی نمایش داده شده است ولی هنوز به اکران عمومی نرسیده است ، راست اش را بخواهید خودم بعد از نوشتن هر قسمت از آن برای چند روز شدیدا از نظر فکری با آن درگیر می شوم و برای همین پیشرفت آن خیلی کند است !!!
ادامه مطلب ...
امروز اولین سوالی که از من شد در مورد ستاره دنباله داری بود که بطرف زمین می آید تا پرونده ی ما را ببندد !! بعد مسیر ستاره کمی تغییر کرد و انگار این بار بادش به زمین خواهد خورد !! کمی بعد یکی از همکاران در مورد سه روز قطعی گاز و برق پرسید !؟
ادامه مطلب ...