شهری بود که همه ی اهالی آن دزد بودند ... شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمیداشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانه یک همسایه ! سحر با دست پر برمی گشت به خانه ی خودش که یک دزد آنجا را زده بود !! ...
امروز تاسوعا بود ، چند سالی می شود که تاسوعا و عاشورا را در شهر می مانم ... حالا کمی پای تلویزیون و کمی پای کامپیوترم !! بعد از ظهر که می شود ، تقریبا حوالی ساعت 4 ، از خانه می زنم بیرون و این زمان مصادف با حرکت شمع گذاران می باشد !! ...
دیروز رفته بودیم مسیر اسالم به خلخال ، البته داستانش طولانی است ...
ادامه مطلب ...