مرتاض عصر جدید !!

از افطار تا سحری ، یک مشت بادام خورده ام و در هر نوبت زیرلب این شعر را زمزمه می کردم که : 

مرا کیفیت چشم تو کافیست

ریاضت کش به بادامی بسازد

بعد با خودم فکر می کردم که یا نمی دانی قیمت بادام چقدر است !؟ یا معنی ریاضت را نمی دانی !؟ ( مثل برخی از هموطنان که هم یارانه می گیرند و هم سفر خارج از کشور می روند !!)

خدا را شکر که عوامل مختلفی دست به دست هم دادند و در یک حال خوب ، یک نفس و در زمان کمتر از یک و نیم ساعت ، کل جوشن کبیر را خواندم و تازه در هر بندش از برخی هم یادی کردم ... اینکه چیزی نیست ، برای اسرائیل و دوستانش هم چیزی خواستم که خدا یک دهم آن را بدهد باز قلبا راضی هستم !!؟ و صدالبته دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه در حکومت و دولت و مردم را هم شدیدا دعا کردم ...

یکبار بزرگی آمده بود کارخانه که تحصیل کرده آمریکا بود و از خانواده اصیل و شریف  ... یک جای حرفهایش یکی از مدیران برای تنفس و تفریح به من و همکارم اشاره کرد و گفت :« حالا گرداننده گان کارخانه اینها هستند ... » آن بزرگوار گفت :« واقعیت این است که مدیریت ارشد از کارگران می نالد و کارگران از مدیریت ارشد !؟ ولی اگر مدیران و سرپرستان میانی ( اشاره به ما )  در کارخانه خوب باشند ، وضع کارخانه خوب می شود ، اگر اینها بد باشند ، وضع بد می شود ... » ( از آن روز حس مسئولیت پذیری من چند برابر شد !!) ، امروزه هم هر بدبختی که در کشور است از مدیران میانی خائن است که نه نامی در فحش ها و گلایه ها دارند و نه یقه ای در دست بازرسین و ضابطین قضایی ...

آنها را هم دعا کردم ... باشد که در این دنیا قسمتی از کَرده شان به گُرده شان بنشیند و سوزِ آه مردم به دلشان برسد ...