یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

سرعین

 

صبح دل انگیزی در آستارا تجربه کردیم ، زن صاحبخانه سه فقره غاز را سر برید و مشغول کندن پر آنها بود ... خیلی وقت بود که سربریدن و پرکندن مرغ و غاز ندیده بودم !؟ و این یعنی ما هم خیلی شهری و صنعتی شده ایم !!

 

  

صبحانه را روی میزی چسبیده به پنجره ای بزرگ و رو به دریاچه خوردیم ... البته این تالاب یک سد دست ساز بود برای جمع شدن آب باران و بعد آن را پمپاژ می کردند توی شالیزارها !؟ تالاب را غازها و مرغان ماهیخوار قرق کرده بودند !! بعد از صبحانه بحث برای کش دادن مسافرت تا انزلی بود و اضافه کردن یکروز به مسافرت ولی من یک سفارش طراحی داشتم و باید دوشنبه می فرستادم چاپخانه ...

حوالی ۱۱ اتاق را تحویل داده و بطرف بازار آستارا راه افتادیم ... هوا برخلاف ظاهر زمین ، خیلی سرد بود !؟ ما ساکنان اقلیم سرد و خشکیم و سرمای آستارا و گردنه حیران از نوع سرد نمناک است و محسوس تر ... مغازه دارها هم یخشان زده بود !؟ یکی دو راسته را قدم زدیم و برگشتیم به ماشین ، نوراخانیم هوس دریاکنار کرده بود ، ولی چند قدم که طرف دریا رفت برگشت و گفت سرد است و دوید طرف ماشین ، حیف شد که نشد از دریای مواج عکس بگیرم !

و بعد از وسط شهر رد شدیم و وارد گردنه حیران شدیم ، سهم استان گیلان از گردنه حیران سبز و مرطوب بود و سهم استان اردبیل برفی و شاخه های یخ زده و زیبا ، هوا مه آلود بود و کمی کولاک برف و مساعد نبود که هی نگهداریم و من عکس بگیرم !؟ چند تا فیلم در جاده گرفتم ... وسط های گردنه نگهداشتیم برای آش دوغ و بلال خوردن ! و بعد مسیرمان را ادامه دادیم و از اردبیل رد شدیم و سر راهمان به سرعین پیچیدیم ! 

هوا کولاکی و سرد بود ،هوس رفتن به آبگرم داشتیم و انتخاب برادربانو آبگرم « گاومیش گولی » بود که سنتی ترین و تنها استخر آبگرم روباز منطقه است !؟ باتفاق هم رفتیم و وارد استخر آبگرم شدیم ، البته من وسایل برای استخر رفتن نیاورده بودم و بعنوان حوله چفیه ای که در کوله پشتی ام داشتم و گاه سفره ام می شود و گاه رواندازم را بعنوان حوله برداشتم و مایو را از داخل آنجا خریدم ... گفتم : « یک مایوی یکبار مصرف بده !؟ " گفت : « یکبار مصرف که نمی شود ، ولی ارزانش را دارم ! " منهم یک مایوی خوب و تقریبا گرانتر انتخاب کردم !! کمی هم با فروشنده پیر به شوخی گذراندم ... می گفت : « پولش را مهمان من باش !؟ چند برابر پول مایو را خندیدم !؟ » گفتم : « خنده را رایگان حساب می کنیم !؟ »

برف هم بر سرمان می بارید ...‌زیاد شلوغ نبود و به برادربانو گفتم : «همیشه عاقل ها در اقلیت هستند !» و کمی بعد رفتم از رختکن‌موبایلم را آوردم و چند تا عکس گرفتم تا بماند به یادگار ...

بعد از آبگرم ، سختترین کار لباس پوشیدن و بیرون آمدن بود ... موقع بیرون آمدن یک نفر از ماشین پیاده شد و از من پرسید :« استخر باز است ؟ » گفتم :« آره ، استامینوفنت را بخور و بیا برو تو ... ! » انگار جدی گرفته بود چون گفت :« پس بروم داروخانه استامینوفن بگیرم و بیایم ... »

بعد از آبگرم نوبت ناهار بود و بعد از ناهار نوبت باقلوا و چایی ، باقلوایی که خوردیم یک سر و گردن از ناهار بالاتر بود !؟

بقیه مسیر تا شهرستان نیر ، کمی باد بود و هوای سرد ... بعد از شهرستان نیر وارد گردنه صایین شدیم که هم یخزده بود و هم فوق العاده سرد بود و هم کولاک شدید که تاریکی هوا هم کار را سختتر می کرد ... بعد از گردنه تا سراب و بعد تا بستان آباد و تبریز ، سردی هوا بود و باد شدید !!؟ حوالی ساعت ۱۰ به خانه رسیدیم  ...

فردا احتمال زیاد یک پست تصویری می گذارم ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت 08:20

با درود
یک مسافرت رویایی در زمستان سرد و برفی
برای من سخت لست در برف و یخبندان رانندگی کردن مخصوصا نیاز به دستشویی در هوای برفی و زمین یخ زده و لیز که احتمال سقوط و شکستن استخوان هست
اون آبگرم رو باز و اون استامینوفن جالب ترین قسمت بود
من هم زود باور هستم

سلام
مسافرت در زمستان ، یک تفریح با ریسک بالاست !! مخصوصا که برخی ها کمترین ملاحظات را در رانندگی می کنند و علاوه بر خود برای دیگران هم خطرناک هستند ؛ خاصه پلاک ایران-91 (!!)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد