یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

یانگ سو !!


یکی از عجایب خلقت ، خواب می باشد که تنوعش بیشمار و وسعتش لایتناهی است . می گویند خیلی از الهامات بشری در حین خواب بوده است ... برخی از گره های زندگی هم مگر در خواب باز بشود ؛  مثلا مدیریت این کشور !؟

 

 

دیشب خواب خیلی عجیبی دیدم که تا صبح مرا درگیر کرده بود و خلاصی نداشتم ...گاهی باید نقش را تا انتها بازی بکنی ! وسط خواب می فهمی که خواب است بیدار می شوی ولی دوباره که می خوابی می بینی همان نقش منتظرت هست !؟

توی خواب من یک کره ای یا چینی بودم با دوستانم و شهری که همه چشم بادامی بودند و تنها چیزی که هی به من یادآوری می کرد که خواب است شکل و بافت و محله های شهر بود ، از این چینی ها بعید نیست شاید روزی کپی تبریز را هم در یک منطقه شان زدند !!؟ اسم من یانگ سو بود ... مشمول الذمه هستید فکر کنید در هفته گذشته حتی بقدر دو دقیقه سریال کره ای دیده باشم !!

توی خوابم نمیدانم قضیه چی بود ولی پایس گیر داده بود به من و چند جلسه شبیه بازجویی و سوال جواب داشتم !! یکی هم بود که مرا غز دست پلیس خلاص می کرد و دوباره سر کوچه و بازار گیر آن بازرس می افتادم ... بازرس هم یک مامور سمج بود که شبیه آن بازرس در بینوایان ، کار و زندگی اش را کرده بود یافتن و دستگیری ژان والژان !؟

===

این روز بازار انتخابات گرم است و حال و هوای انتخابات ، حرف و حدیث های جالبی هم دارد که حیف است نشنیده و ندیده ، از دست بروند :

یک نماینده خانم در تعریف از خود گفته است :« اگر روی برگ رای نوشته بودند خانم دکتر (!؟) منظورشان من هستم ! » ( در نوع خود خیلی جالب بود ! )

یکی را هم الان سرراهم دیدم و در بنر بزرگی ، در زیر اسمش ، درج کرده بود :« آن خط سوم منم ! » ( که نکته سنجی و نغزگویی باحالی بود ! )

یکی هم نوشته بود : " احیای دریاچه ارومیه و نجات آموزش و پرورش ! " ( با خودم فکر کردم بنده خدا یا خبر ندارد و یا به سیم آخر زده است !؟ این دو مشکل که البته دومی بمراتب بزرگتر از اولی است ، قبل و بعد انقلاب ، سر چندین رئیس جمهور و وزیرو ... را به کف پایشان دوخته است !! )

===

امروز یک قراری با فوتورافچی گذاشتم و همدیگر را ملاقات کردیم ... یک قرار دو ساعته بعد از چندین مدتی که زیاد با هم نبودیم ... آدم گاهی به یک محدوده هایی در ارتباطات می رسد که نیاز به غیبت کردن از بین می رود !!؟ آمدیم شاهگلی و دوری زدیم و به یکی که دوربین دستش بود اشاره کردم که بیا و عکس ما ار بگیر و موبایل را دادم ... البته گفت : " اگر خواستید با دوربین بگیر و برایتان بفرستم ! " گفتم : " این خودش بزرگ دوربین داران است ، خواستیم یکی هم از ما عکس بگیرد ... "

یکی از رموز موفقیت های اجتماعی ، عدم وابسته بودن به جامعه و قراردادهای پیش پا افتاده اش می باشد ... هنرمندی که مستقل نباشد فراتر از نخ وابستگی اش نمی تواند برود !!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد