یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

غسل تکلیف !

از چند روز پیش اطلاعیه داده اند و هشدار نارنجی برای روزهای شنبه و یکشنبه زده اند ... مردم که روز چهارشنبه، چند ساعتی توی ترافیک برفی مانده بودند ، این بار به هشدار نگاه جدی دارند ...

   

صبح مقداری کتاب و کاغذ اضافی از جابجایی قفسه ها به جا مانده بود و توی دو نایلون بزرگ آشغال جمع کرده بودم و توی ماشین برادرم بود ، آنها را بردم غرفه کتابفروشان در باغ گلستان ( باغ فجر ) تا اگر بدردشان خورد به جای کتاب وگرنه به جای ضایعات کاغذبردارند ... درست است که پولی که می دادند ارزش اینهمه مشقت را نداشت و چشم طمعی هم نداشتم ، ولی هنوز دل آدم نمی آید ضایعات کتاب را به چشم ضایعات دیگر نگاه بکند !؟ هر چند سطل بزرگ اشغال سر خیابان دائم به من یادآوری می کند که خیلی ها هنوز مواد غذایی و میوه را تبدیل به آضغال می کنند ؛ نه اینکه جای پولی که در این گرانی پرداخته اند درد نمی کند (!) بلکه هنوز نحوه خرید بر اساس میزان مصرف را خوب یاد نگرفته اند !؟

 

طرف ظهر بود و قسمتی از مسیرم که بااتوبوس می آمدم ، به مصلی تبریز می خورد و توی اتوبوس قیافه هایی که می رفتند نماز جمعه مشخص تر بود ... اکثرا پیرمردها و یا قیافه های نیمه رسمی و مدل کارمندی از نوع متعهدتر !! یکی دو آشنا هم پیدا شدو سلام و علیکی کردیم و از بچه های کارخانجات وبودند و البته خانواده شهید ... یک تعارف هم به من زدند و به شوخی گفتم : " شرط عدالت امام جمعه تان برای من رد شده است !؟ " و خندیدند و یک پیرمردی که کمی آن طرف تر بود شاکی شد و قیافه گرفت !؟ و بعد حرف از برف چهارشنبه افتاد و جریان ورود دادستان به قضیه و رفتن استاندار جدید به مرکز کنترل ترافیک و گیر افتادن یقه شهردار و توضیحاتی که مورد قبول هیچکس واقع نشد و یکی دو تا هم نثار شهردار و شورایی که او را انتخاب کرده اند ، کردیم  !!


 همان پیرمرد که منتظر فرصت بود به من گفت : " شهرداری هم مثل مردم غافلگیر شده بود و مردم انتظارتشان را جمع کردند روی شهرداری !؟ " دیدم اگر سر جایش ننشانم هی گوش به حرف ما می ماند !؟ گفتم : " وقتی از دو روز مانده به فلان سالگرد ، نیروهای یگان ویژه را توی چهارراههای مهم می آوردند ... طبق اعلام هواشناسی ، حداقل در چند نقطه حساس و ترافیکی می توانستند از صبح دو تا ماشین و چهار تا افسر آماده باش بگذارند که غافلگیر نشوند !؟ مردم اگر غافلگیر بشوند قابل اغماض است ولی غافلگیری شهرداری می تواند پیگرد قضایی داشته باشد !!

 

یکی از همان خانواده شهیدهایی که خیلی سال است می شناسمش و بعد از بازنشستگی فعالتر شده است ، گفت : " اتفاقا از یکی دو جا شکایت رسمی علیه شهرداری شده است و چون دادستان هم ورود کرده بود ، آن پرونده ها را در جریان انداخته اند و در یکی دو مورد پای خدمات شهری گیر است !! امروز همه شان آمده اند نماز جمعه برای غسل تکلیف !!؟ "

 

عصر شال و کلاه کردم بروم بیرون ... تا سر خیابان رفتم و دیدم هوا سرد است و نشان به این نشان که زانویم شدیدا درد کرد و عقبگرد کردم و به خانه برگشتم ...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
فاضله شنبه 7 بهمن 1402 ساعت 10:04 http://golneveshteshgh.blogsky.com

سلام شنبه 7 بهمن 1402 ساعت 21:18

تقریبا ۹۰ درصد مدیران ما که صدقه سری مدیر شدند و سنگ جمهوری اسلامی را به سینه می زدند بعد بازنشسته گی متاسفانه موضع عوض کردند
خدا بدادم برسد که منافق از کافر بدتر است
***
از شمای کوهنورد یک کم دور از انتظار است سرما و زانو درد !

سلام
منهم از آن دسته مدیران سراغ دارم که بعد از بازنشستگی اجباری آنهم بعد از سی و چند سال مفتخوری ، سلطنت طلب شده عمیقا !؟

هر جای بدن که‌ زمانی آسیب دیده باشد ، در مواقع خاص خودش را نشان می دهد که بگوید معیوب هستم !؟ زانوی من دوبار با سنگ تصادف داشته ، حالا مقابل برخی ناملایمتی ها ، اظهار عجز می کند !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد