یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

بازخوانی حادثه سبلان ...


یک کوهنورد با سابقه و نه باتجربه (!؟) در یک اقدام کمی ناشیانه , هوس صعود زمستانی می کند و دو نفر را هم همراه خود می برد ... 

 

 

این قبیل برنامه های درپیتی از ابتدا وجود داشته و وجود خواهد داشت !!؟ این ادامه همان مرض فرهنگی ماست ... با ملاحظه رانندگی بکنی می گویند ناشی است !؟ با برنامه زندگی بکنی می گویند سوسول است !؟ دز ریسک در زندگی و کارت پایین باشد می گویند ترسو است !؟ و ....


و در حالیکه مست از فتح قله بودند ، صفحه ورق می خورد و برف و کولاک ظاهر می شود !؟ کسیکه ادعای ۲۵۰ بار صعود را یدک می کشد ، بعلت عدم دید مناسب و برف زیاد راهش را گم می کند ... زمان را از دست می دهد ... و این آغاز فاجعه است !؟

 

با آغاز فاجعه ، سختی ها یکی یکی سراغ اش می آید ... زمان ارزش تازه ای می یابد !؟ انرژی با سرعت بالایی تحلیل می رود ... سردی هوا بیشتر حس می شود ... تغذیه کم شده و نیاز به تغذیه زیاد می شود ... زمانی که به نفع اوست زود زود از دست می رود و زمانی که به ضررش است به آرامی می گذرد ...همراهانی که تا آن لحظه روی پای خودش بود می شود وبال گردنش !!

 

و یکی یکی برگهای برنده را از دست می دهد و زمانی بفکر درخواست کمک می افتد که برگهای برنده دیگران هم از ارزش افتاده اند ... حالا دیگر شب و سرمای شدید از راه رسیده اند ، در قله های بلند، غروب آفتاب یعنی پانزده الی بیست درجه افت دما ... امید هم که از میان رفته باشد تاریکی و سرما ، چندبرابر می شود ... و ترس که همیشه وجود دارد ، خاصه که زمستان است و اگر خرسی بدخواب شده باشد ، واویلا می شود !!

 

آیا این تمام داستان می باشد !؟ مطمئنا جواب منفی است ... سریال تلویزیونی نیست که شبکه را عوض بکنی و یا مسابقه فوتبال نیست که بروی بخوابی تا صبح نتیجه را از ورزش ۳ دنبال بکنی !؟ بابد تمام لحظات را زندگی بکنی ، مرگ در کمترین فاصله قرار دارد و بیقراری، شدیدا انرژی تلف می کند !؟ و بدتر اینکه باید در آن لحظات درگیری ذهنی دیگری را هم پاس بکنی !!؟ حرفهای مردم ، آنهم مردمی که از نظر چند وجهی بودن شبیه الماس هستند ولی ارزش خاک اره را هم ندارند !؟ مرگ در روبرو ، کفتارهای نامرد در انتظار ، لاشخورهای رسانه در بالای سر !؟

 

تنها کاری که می شود کرد ، تنها کاریست که از عهده ات برنمی آید !؟ باید به مبارزه گذشت زمان بروی ، باید همراهانت را بیدار نگه داری ، باید حرف بزنی ، مهم نیست مفت باشد مهم این است که گرم باشد تا هم از عهده سرما برآید و هم شنونده را مشتاق نگه دارد ... وقتی هوا سرد است ، صدای باد حس سرما را تصاعدی بالا می برد !؟ کم کم فهمیده ای که همراهانت را ناشیانه انتخاب کرده ای !! جنس دوستانت برای این برنامه مناسب نبوده است ، حتی در دیوارنویسی های شبانه ، در شعارهای تازه تاسیس ، بین زن و آزادی کلمه ای به بزرگی زندگی قرار دارد !؟

 

خیلی ریسک کرده اید که وسایل کافی بهمراه ندارید ... کسانیکه به برنامه های زمستانی می روند ، اندازه بار قاطر بار اضافی برمی دارند ، وسایلی که شاید ده درصد امکان استفاده داشته باشند !؟ برای همین است برنامه زمستانی حداقل چهار نفر می خواهد تا بارهای اضافی بین همه تقسیم بشود !؟ چادرتان کجا بود ، منظورم چادر سرتان نیست ، می دانم که آن را قبلا باد برده بود !! حداقل یک چادر چهارنفره ، حتی دو نفره !؟ کیسه خوابهایتان را کجا چال کرده بودید ، حداقل می رفتید توی کیسه خواب ، اگر خوابتان گرفت ، تا صبح یخ نزنید !؟ تنها می ماند ترس حمله خرس که با یک صدقه ، یک اسکناس پانصدی قابل حل بود !!؟ ولی انگار شما با دست خالی و صرفا کمی غرور و کمی بیشتر از آن هوس !؟ به جنگ کائنات رفته بودید !؟ 


با اینحال از امداد کوهستان انتظار معجزه داشتی !؟ هیچکس در امداد کوهستان اردبیل ، ادعای ۲۵۰ بار صعود به سبلان را ندارد ، وقتی تو خودت را گم کرده ای ، آنها چطور تو را پیدا بکنند !؟ البته احمق هایی حق را به خواهند داد که چرا امداد کوهستان ۲۲ساعت بعد تو را یافتند ولی آنها طعمه های بعدی برنامه های ناشیانه هستند !! و در دقایقی که تو گذرانده ای قرار خواهند گرفت و فهم موضوع ، در بدترین حالت ، نصیبشان خواهد شد و آن وقت یا مثل تو سرافکنده خواهند بود و یا مثل همراهانت بی جان !!

 

ولی می دانم سخت تر از لحظه لحظه جان دادن ، تماشای لحظه لحظه جان دادن همراهانت بود ...

 

نظرات 3 + ارسال نظر
سلام یکشنبه 24 دی 1402 ساعت 06:39

با درود
مقاله ی جالبی بود
یک بار من هم در کوه گم شدم و با مصیب و ریسک بالا که احتمال سقوط داشت بالاخره خود را به دشت رساندم
ولی تجربه ای شد برای بعد
آنزمان تجربه استفاده از قطب نما برای پیدا کردن مسیر مد نبود
و مثل الان ارتباط گوشی و ارسال پیام اضطراری هم امکان نداشت
ولی برای صعود من به فاصله ی هر صد متر یک علامت درست می کردم از گذاشتن سنگ روی هم به ارتفاع تقریبا یک متر و به کمک آن نشانه ها در مسیر برگشت راه را گم نمی کردم
ولی تجربه ی کوه در برف و مه را ندارم

سلام
این روزها رشته های ورزشی مثل خیلی از دیگر مسایل زندگی ، پیشرفت زیادی کرده و خیلی حرفه ای شده اند ... صعودهای زمستانی برای قله های بالای چهارهزار متر و مواجهه با برف و کولاک و مسایل دیگر ، داستان ها دارد

همسفر یکشنبه 24 دی 1402 ساعت 09:53

سلام- حتی تحمل شنیدنش هم سخته - خیلی اتفاق و تجربه بدی بوده

سلام

وحید یکشنبه 24 دی 1402 ساعت 13:52

قلمْ شیوا؛ حرفْ حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد