یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

رنگ ها ...

 

اول از همه یک خاطره بنویسم از آدمهایی روزگار دورتر از زمان فعلی ما که در کنار بیسواد بودنشان دارای فهم و شعور بالایی بودند و همین چیزها زندگی را زیباتر و آرامتر و ماناتر می کرد و اکنون فهم و شعور جایش را به سواد و مدرک داده است و محصول آن را می بینیم ، ساختمان هایی با ظاهر شیک با اندرونی بی تربیت و زشت !؟

  

 

خیلی سال پیش ، مثلا سی و پنج سال ، بعد از کمیسیون های فراوان در زمینه رنگ آمیزی خانه قدیمی و زوار دررفته مان که سندش سال 1308 خورده بود و بیشتر شبیه قلعه بود تا خانه و البته مزایای خیلی زیادی داشت که با آپارتمان نشینی ، بیشتر به آنها پی می بردیم !؟ خلاصه اینکه سر اینکه کجا چه رنگ باشد و کجا روغنی باشد و کجا پلاستیک باشد و کجا چه شود و ... !! ؟ یک روز دیدیم پدر مرحوم بهمراه نقاش باشی معروف محله مان که خیلی سال پیشتر فوت شده اند به خانه آمدند برای ارزیابی میزان رنگ و قیمت نقاشی و ... !! نیم ساعتی به نشستن و خوش و بش گذشت و نقاش باشی به پدر گفتند : " ماشالله چند تا پسر جوان داری و یک خانه پیر !؟ این خانه با رنگ جوان نمی شود ... و فرقی ندارد من اینجا را رنگ بزنم یا این جوان ها ... این کج و کولگی ها آبروی هر نقاشی را می برد !! ، بهتراست من رنگ بفرستم و یاد بدهم تا اینها خودشان ساختمان را رنگ بزنند ، شاید اینجا آنچنان بچشم نیاید ولی این فرزندانت نقاشان زبردستی می شوند !؟ و به همه اتاق ها سرک کشید و آن زمان خانه ما هفت تا اتاق داشت و در مجموع پنج نفر بودیم !! قرار شد هر کسی انتخاب رنگ و زحمت اتاق خودش را خودش بکشد و وقتی نوبت طبقه همکف رسید ، به پدر گفت : " شما پولش را می دهید و این کار کمی نیست !؟ بچه ها هم رنگ را می زنند و آن هم زحمت زیادی می برد !! می ماند رنگ نشیمن و اتاق مهمان و راهرو آشپز خانه و ... که آنهم به شما مربوط نیست و رفتنی از حاج خانم می پرسم ... " رفتنی آرام از مادرم سوالاتی کرد و رفت ، یادش بخیر برای آوردن رنگ ها فرغون بردیم و تا به خانه برسیم کف مان بریده بود !! توی خانه رنگ ها را باز کرده و روی زمین گذاشتیم و کار شروع شد و طبقه همکف که سفارش مادر بود ، رنگ پسته ای شد !؟ من تازه داشتم با سهراب آشنا می شدم و برای همین از کف تا سقف اتاقم را آبی رنگ کردم و آنجا شد اتاق آبی من !!

 

===

 

در اخبار آمد که جناب پر فالوور دنیای موسیقی و خالکوبی  ، امیر تتلو را در ترکیه بازداشت و تسلیم دولت ایران کرده اند !؟ و بلافاصله بعد از رسیدن به ایران بازداشت شده است ، فعلا نرسیده ام تا دلیل اصلی را بدانم و شاید هم لازم ندانند و در همان سطح کوچه و بازاری مطرح بشود !! ولی از روز بازداشت این مرد رنگی رنگی ، که انصافا شبیه هیچ موجودی جز خودش نیست !؟ یک چیزی توی مغزم ویز ویز می کند !! دیشب وقت خواب به این فکر می کردم که دولت او را در اختیار کارخانجات تولید محصولات بهداشتی بگذارد و شرط بکند که هر کارخانه ای بتواند او را شسته و به رنگ آدمیزاد دربیاورد ، ده سال بصورت رایگان محصولاتش را در تلویزیون تبلیغ بکند !؟

 

===

 

امروز " روز دانشجو " نامیده شده است و مطمئنا چیزی که مهم نیست ، وجه تسمیه این روز است ، چون با این تغییرات شدید بینشی و سیاسی و فرهنگی ، اتفاق امسال برای سال بعد الگو نمی شود !؟!؟ من این روز را نه تنها به قشر آسیب پذیر دانشجو ، که در اطرافم کم نیستند ، تبریک گفتم ! بلکه به همه کسانی که با تفکر زنگی می کنند و شامل " ز گهواره تا گور دانش بجوی " هستند نیز تبریک گفتم ...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد