یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

آدم معمولی ...


اگر دماوند هم باشی و نوک قله ات در آغوش آسمان باشد و از فاصله دور بچشم بیاید ، هزار برابر قله ات ، روی زمین قرار دارد ...

 

 

مردم عموما فکر می کنند که آدمهای بزرگ ، دارای جایگاه خاص در اجتماع ، صاحبان شهرت و ... !؟ همه ی زوایای زندگیشان خاص هست ؟! در حالیکه این آدمها جنبه های خیلی معمولی زیادی دارند ... مگر اینکه از همه دور بشوند و بروند جایی تنها زندگی بکنند ، قطع رابطه با گذشته ؟! ، تا فقط جوری که دوست دارند دیده بشوند !!

 

برخی شخصیت های موفق اجتماع را که بیکباره در ویترین قرار می گیرند را بعنوان مثال درنظر بگیرید ، مخصوصا سیاسی ها را که تابلوتر هستند ... یا گذشته ی مشخصی ندارند و سرهم بندی شده و دستکاری شده  و یا اگر چیزی در موردشان نوشته شده است ؛ مثلا در ویکی پدیا و سایر صفحات اینترنت (!؟) با چیزی که هستند جور در نمی آید و موفقیت شان بوی معجزه می دهد !؟

 

آدمهایی که بنوعی توانسته اند خودشان را توی چشم جامعه بکنند ، بجز در لحظاتی بسیار کم ، عموما در گذشته و حال و آینده شان زندگی سرشار از معمولی بودن داشته و دارند و در طول زندگی دوستان و آشنایان زیادی دارند که با آن چهره معمولی سر و کار دارند ... البته قضای گردون این است که هم کیشان آنها بساط را جوری بچینند که همیشه خاص دیده بشوند !؟ و هر وقت در یک حالت معمولی به آنها نگاه شود ، سوژه ی ناهنجاری برای فضای مجازی می شوند که حداقل برای ۲۴ ساعت می تواند ذهن و چشم ، چرندگان دنیای مجازی را مشغول بکند ...

 

یکی از دوستان که دو ماهی هست از دنیا رفته است و از خواننده ها و زمانی از معدود کامنت گزاران این وبلاگ بود ، از جامعه عکاسی بود ... فعال هنری خوب و مودبی بود ، جایگاهش هم همیشه با احترام یاد می شد و البته از تیغ و نیش همقطارانش بی نصیب نبود !؟ چون در خیلی جاها مثل آنها نبود و مثل آنها فکر نمی کرد ... ولی جایگاه خاصی بدست آورده بود که از تربیت ، ادب و انصاف او نشات می گرفت !؟

 

چند روز پیش یکی از فعالان عرصه هنر و عکس با من تماس گرفت و گفت که در چند سال گذشته که همراهی زیادی با ایشان داشته اند ( و در دوران نقاهت و بیماری همیشه با ایشان بوده اند و تقریبا عمده زحمت تیمار و بردن و آوردن از مراکز درمانی با ایشان بود ) چندین بار نام مرا از ایشان شنیده بودند و خواستند تا اگر خاطره خاصی باهم داشتیم ، بصورت نوشته یا مصاحبه و یا عکس در اختیارشان بگذارم برای استفاده در کتابی که بیادشان چاپ خواهند کرد !! گفتم :« هنر و عکاسی ، جزء ناچیزی از رفاقت بیست ساله ما را بخود اختصاص داده بود ، حتی در سفرهایی که به قصد عکاسی می رفتیم ، باهم بودن و صحبت از زندگی روزمره و معمولی بودن ها ، سراسر دوستی ما را شکل می داد ... و شاید آنچنان تعریف خاصی را شامل نشود !! »

 

دوستان واقعی ما ، اگر داشته باشیم ، کسانی هستند که با شخصیت معمولی ما ارتباط دارند !؟ والا افراد زیادی با جنبه های مختصر و  خاص ما آشنا هستند که با عمومیت شخصیت ما بیگانه اند !!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد