یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

خواب شیرین ...

 

بر اساس آنچه در قرآن و در کاتالوگ انسان آمده است ، یک کلمه همیشه با انسان ،  از ابتدا تا انتها ، همراه خواهدو آن سختی و رنج است ... سختی مراحل و طبقات و ساختارهای گوناگونی دارد و انسان در هر شرایطی و در هر جایگاهی با نوعی از سختی و رنج دست و پنجه نرم می کند و به هر اندازه که مقابل سختی پیروز بشود ؛ خودش سرسخت تر می شود !!

   

در یک ماه گذشته با یک کلنجار فکری دست و پنجه نرم می کردم و یکی از سختی های زندگی ، با انصاف بودن در مواجهه با مشکلات است !؟ با انصاف بودن مصاف انسان با خویشتن خویش است ؛ غلبه بر مشکلات هدف هر انسانی است ولی چگونه غلبه کردن راهی دارد پرپیچ و خم (!) و صرفا غلبه کردن راهی دارد آسان و آلوده (!)

 

خوانده و شنیده ایم که انصاف نصف دین است !؟ نصف اول یا نصف دوم !؟ نصف پائین لیوان یا نصف بالای لیوان !؟ آیا دینداری منجر به منصف بودن در زندگی می شود یا انصاف داشتن مقدمه ای بر پذیرش دین و انتخاب زندگی دیندارانه است !؟

 

دیشب خواب قشنگی دیدم ، البته یکی دو صحنه برجسته که در خوابم بود اصلا زیبا نبود ؛ مثلا یک جا از یکی ، یک دست کتک مفصل خوردم !! و اگر مرا از دست او نمی گرفتند شاید تا حد مرگ می خواست مرا بزند !!؟ بیدار که شدم تمام چیزی که از خواب بیاد داشتم بیشتر از چند ثانیه نبود ، مثلا همراهانم یادم نیستند و اینکه چه کسانی مرا از دست آن مرد عصبانی نجات دادند !؟ ما داشتیم جایی می رفتیم و توی یک جایی مانند یک کاروانسرای قدیمی شب مانی کرده بودیم و از سر اتفاق من کنار مردی پتویم را انداخته بودم و او بلافاصله بعد از شنیدن موضوعی ، شدیدا عصبانی شد و مرا بباد کتک گرفت ( موضوع چی بود ؟ فقط شنیده بود که ما یک گروه شیعه هستیم !) ... نه من او را می شناختم و نه او مرا می شناخت !!؟ بعد از آن صحنه به چند سکانس بعد منتقل شد ، سکانس های وسطی را ندیدم !؟ رفته بودیم  مکه و در حال بازگشت بودیم و آن مرد که مرا شدیدا کتک زده بود ، توی راه هی به من خدمت می کرد و از کاری که کرده بود شدیدا عذرخواه بود !!

 

درست است که شب مهمان بودم و قورمه سبزی خورده بودم !! درست است که زیاد خورده بودم !! ولی آرام و مرتب خورده بودم ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام دوشنبه 22 آبان 1402 ساعت 16:21

حالا
مم یک شب خواب دیدم دارم با یکی دعوا می کنم و بزن بزن حسابی می کردیم
صبح که از خواب بیدار شدم
زیر یکی از چشمهایم ورم کرده بود
فکر کنم به خاطر مشت اون طرف بود

انشالله که خودزنی نبوده باشد !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد