یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

نمایشگاه کتاب

 

امروز صبح کار خاصی نداشتم برای همین وقتی داشتم از خانه بیرون می رفتم ، هوس کردم بروم نمایشکاه کتاب ... ساعت حوالی ۱۰ صبح بود

  

 

بعد با خود گفتم : شروع کاری از ده صبح است و حالا غرفه داران در حال بالازدن کرکره ها و خمیازه کشیدن های صبحگاهی هستند ، یا ظهر می روم و شاید هم شنبه بروم ...

 

رفتم بازار و یکی دو جا سر زدم ، برگشتی یک پیشنهاد کاری به من شد ... درست است که فرموده اند فرصت ها مثل ابر در حال گذر هستند ولی آسمان همیشه بدون ابر نمی ماند !!؟ کمی بعد بانو پیامک زد که ظهر برویم نمایشگاه کتاب !؟!! سر راهم باید می رفتم و نوراخانیم را از مهد برمی داشتم ، پنجشنبه ها یک ساعت زودتر خلاص می شوند !! حالا را نمی دانم ولی بهترین موسم آموزشی همان مهد کودک و کودکستان زمان ما بود ، آموزش بدون تکلیف و تکلف !؟

 

حوالی ساعت ۲ ، باتفاق هم رفتیم نمایشگاه کتاب ... کله ظهر بود و فرصتی برای یافتن جای پارک دلخواه ! ، برای وقت ظهر شلوغی معقولی بود و می شد عصر را تخمین زد که چه می شود ... به یکی دو جا سرک کشیدیم ، سالن ها رمق زیادی نداشتند و فضاهای خالی به چشم می آمد ... روی طبق ها ، کتاب های زیاد و متنوعی نبود !؟ در غرفه کتاب های انگلیسی بانو توقف زیادی داشت و برای نوراخانیم دنبال کتاب نقاشی و داستان و شعر می گشت ... وقتی آدم یک قدم پایش را از مایحتاج سفره بیرون می گذارد ، درد گرانی را عینهو آرتروز شدید بالای هفتاد سالگی (!؟) درک می کند.


 یکی از سران اسرائیل گفته است امنیت غزه با ما خواهد بود و به مردم غزه اندازه نیازشان غذا خواهیم داد !؟ با خواندن آن مطلب یادم افتاد که محمود شاه (!؟) وقتی گفت مدیریت مان را به جهان صادر خواهیم کرد ، احمق ها خندیدند !؟ جهانی که دولت های مختلف از زمان رفسنجانی تا حالا برای ما تدارک دیده اند ، در انتظار غزه خواهد بود !؟!؟ امنیت هم که خواهند داشت !؟ سارق که داروغه شود ، حداقل دست و پای دزدهای کوچک بسته می شوند !؟

 

کتاب داستان و آموزشی انگلیسی ، بالای سیصد و چهارصد و هفتصد و ... هر چند ارزش داشتند ولی ماه که از نیمه بگذرد هر روز مستمری بگیران  هلالی تر قبل می شود !!؟ 

 

در یک انتشاراتی ترکیه ای ، کتاب دعا دیدم دو زبانه ، عربی و استانبولی !؟ می خواستم بخرم ... با بانو گفتم شاید مَلَکِ مُقَرَرِ بالای سرم استانبولی بلد بود و دعاهایمان را زود شنید ... به لطف سینمای خانگی و لات بازی های سلبریتی ها و ... زبان فارسی این روزها ، زبان فحش و دری وری شده است !؟ آدم بیکار باشد و محاورات روزمره امروز هنرورزان را جمع آوری بکند و نام کتابش را بگذارد " فارسی ، از دری تا وری ! "

 

دست خالی و دل پر برگشتیم ...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
فاضله پنج‌شنبه 18 آبان 1402 ساعت 21:11 http://1000-va2harf.blogsky.com

سلام شنبه 20 آبان 1402 ساعت 22:04

حیف شد
دست خالی بر گشتید
لااقل یک فلافل می خریدید
داشتم حساب و کتاب می کردم و مقدار فقیر شدن را اندازه می زدم
دریافتی ام از دو سکه تمام در سال ۱۴۰۰ رسیده به نیم سکه
فکر کنم جراحی اقتصادی بد جوری به نتیجه رسید

سلام
البته بانو یک مجله ترکیه ای خرید برای مادربانو در زمینه سوزن دوزی و کلدوزی که سندی باشد بر بین المللی بودن نمایشگاه کتاب ...
اگر نمایشگاه موبایل و لوازم جانبی برگزار می کردند ، هزار برابر پرشورتر و بهترتر می شد !؟
من وقتی بازنشسته شدم حقوقم سه سکه بود ، حالا یک سوم سکه !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد