یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

فرودگاه #سقز ...

 

دیروز صبح در خانه مادرم پای تی وی بودم و شبکه خبر سفر رِیس جمهور به کردستان و سنندج را نشان می داد ... البته این روزها بدلایلی همه تصویربرداری ها و عکس ها خیلی بسته هستند و دست تکنیک کلوزآپ را از پشت بسته اند !؟ ولی شامل همه نیست ؛ مثلا در راهپیمایی یمنی ها و انگلیسی ها و ... برعلیه جنایات جنگی در جریان (!) هنوز می شود از هلی کوپتر برای تصویر برداری استفاده کرد ...

 

  

دیروز بود انگار که رئیس جمهور برای افتتاح فرودگاه سقز ، وارد سقز شد با یک فیلمبرداری بسته و نچسب که بیشتر شبیه عقدهای خصوصی برخی خانواده ها در قدیم و جدید بود !؟ و در همان ورودی سالن انتظار یا یکی از کریدورها و شاید هم مقابل نمازخانه (!؟) رئیس جمهور بهمراه همراهان خودش و استقبال کنندگانش (!) ایستاده بودند تا وزیر در مورد افتتاح فرودگاه گزارشی بدهد و طبق معمول چند تا چماق سیاسی (!) توی سر دولت قبلی بزند و  چندرغاز پاداش حسن انجام کار برای خودش و همراهانش تیغ بزند !؟ شاید دیروز افراد زیادی این تصاویر را تماشا کردند ... راه اندازی چنین مجموعه ها و زیرساخت هایی حتی بصورت ناقص ، یک قدم خوب برای شهرها محسوب می شود !!! و مهم نیست چه کسی برای کوتاه مدت از آن سود سیاسی ببرد ...

 

سقز را که نشان می داد ، البته نه هلی شاتی بود و نه هلی کوپتری و نه نمای دوری و نه نمای نزدیکی ؛ بلکه همه اش نمای بسته بود !؟ شاید هم اقتضای امنیتی چنین ایجاب می کرد !؟ ، من حس خوبی داشتم ، من سقز را دوست داشتم و دوست دارم و البته اگر مواردی پیش بیاید که بخواهد سقز را در خاطرم مکدر بکند !؟ سریعا آن مورد را پاک می کنم تا سقز همچنان خاطره خوب من باقی بماند !! سقز شهر آدم های سخت-زی می باشد ... برای یافتن و ساختن چنین کلمه ای چند ثانیه توقف داشتم ؛ هرچیزی در این شهر با سختی همراه است و به موارد طبیعی و اجتماعی و فرهنگی زیادی ربط دارد !؟ من دوسال از عمر پر برکتم را در این شهر سرباز بودم ؛ البته نه یک سرباز زیاد معمولی (!) و شاید هم یک سرباز معمولی با یک فضای اختیاری خیلی باز (!) یک مَثَلی درست شده است که می گوید آقایان دو سال سربازی می روند و بیست سال آن را تعریف می کنند !؟ ولی پایان دوره سربازی من در سال هفتاد رقم خورده است و سی و دو سال از آن روزها می گذرد و هنوز برای من زنده و ماندگار است !؟ و نصف خاطراتم را بخاطر ابعاد غیرطبیعی آنها ، نتوانسته ام بازگو بکنم !؟

 

برگردیم سر جریان فرودگاه سقز ... ( البته با یک توی پارانتز!؟ )


سقز شهری محصور میان کوهها با شرایط جوی خیلی ناپایدار و البته پایدار برای شرایط ناجور می باشد ... یک سه راهی فوق استراتژیک مابین شهرهای بوکان - بانه - دیواندره ( و در ادامه سنندج ) که در سالهای نه چندان دور یکی از راهها ( منتهی به سنندج ) خود دوراهی شده و یک راهی هم به مریوان باز شده است !؟ زمستانی که من در سقز بیادم مانده است ، دمای سی و سه درجه زیر صفر (!) داشت و ماشین ما پنچر شده بود و توی جاده مانده بودیم ، یادش بخیر داشتیم از افطاری یکی از پایگاه ها ، مستقر در روستای میرده ( شاید حالا شهر شده !) برمی گشتیم !؟ و دیگر آنکه یک بار آنچنان برف سنگینی بارید که صد سرباز را به خط کرده بودم برای پارو کردن که نه ، باز کردن یک راه به عرض دو متر در داخل حیاط پادگان ولی کار پیش نمی رفت !؟ و همان لحظه نگهبان دو در خبر داد که یک لودر آمده جلوی پادگان و دیدم از محوطه روبروی پادگان ما که محل استقرار نیروهای جهاد سازندگی زنجان بودند ، یک لودر آمده بود برای برف روبی محوطه پادگاه و در کمتر از یک ساعت یک تپه برفی بسیار بزرگ در گوشه پادگان درست کرد که تا خرداد ماه سال بعد بقایای آن تپه برفی موجود بود !؟

 

برگردیم سر جریان فرودگاه سقز ... ( این توی پارانتزهالازم هستند والا حمل بر زیاده گویی نشود !؟ )

 

و در سال دوم حضورم در سقز بود که محل پادگان ما را از داخل شهر به بیرون از شهر انتقال دادند ، پادگاه تازه تاسیس و تازه ساخت حنظله !؟ درابتدای راه سقز به دیواندره و سنندج که امروزه این پادگان دقیقا همسایه فرودگاه تازه به بهره برداری رسیده می باشد!؟ سقز دو محدوده نسبتا باز و هموار داشتد ، یکی در ابتدای جاده بانه و یکی هم در ابتدای خروجی شهر بطرف سنندج البته این همواری در نهایت سخاوت بیش از هفت کیلومتر نبود !؟!؟ محلی که امروزه بعنوان زمین فرودگاه سقز افتتاح شد و وزیر هم مبلغی بعنوان بابت تملیک آن اشاره فرمود (!؟) از زمان رژیم قبلی و نه دولت قبلی بعنوان محدوده فرودگاه سقز شناخته می شد و حتی یک زیرسازی های خیلی ابتدایی هم صورت گرفته بود بطوری که من بیاد دارم که روی محوطه آن با ماشین های تویوتا ، مسابقه سرعت و ویراژ برگزار می کردند ... ولی بعد از انقلاب و شروع جنگ تقریبا به یک بیابان تبدیل شده بود و زمین هایش را برداشته بودند برای ساخت پادگان که در آن زمان واجب تر از فرودگاه بود (!؟) و حالا دوباره تملیک شده است برای همان منظور قبلی !؟ و تنها نامی از همسایه خود بیادگار برده است ؛ " فرودگاه شهدای سقز " و هنوز نامهایی در ذهنم زنده هستند ؛ شهدایی که من خودم آنها را دیده و همعصر بودیم ... شهید علی نقی حسینی ، شهید ضابطی ، شهید شعبانی و شهید احمد علیپور و ... !!؟


و چرا وزیر بیچاره چهل سال قبلتر را پرش نموده بود و هنوز بر سر دولت قبلی می زد هم جای اشاره دارد ، دولت قبلی که چند تا کلنگ بیشتر به این فرودگاه نزده بود ؛ آنهم در بحبوحه انتقال به دولت بعدی خودش ( از آن افتتاح های عجله ای برای پر کردن تقویم کاری خود !؟  که همه دولت ها و مدیریت ها در کارخانه ها و سازمان ها می کنند !؟ ) افتخار پیشبرد هفتاد درصدی اش را برای خودش می خواست ، در حالیکه شاید قسمت عمده ای از این مطالعات و زیرساخت های روی نقشه و محاسبات دقیق و لازم از حوصله سواد دولت های سی ساله فراتر بوده و قبلا ، توسط از ما بهتران و از ما بیشتر دان ها صورت گرفته بود ( حالا یا آمریکایی ها و یا اسرائیلی ها !؟ )

 

سقز هم دارای فرودگاه شد و حالا رونق خوبی می شود برایش در نظر گرفت ؛ البته اگر آن سختی ها که در پیشانی سرنوشت شهر سقز حک کرده اند ، اجازه بدهد !؟ مثلا نزدیکی به بازار مرزی شهر بانه که مورد توجه اصفهانی ها و تهرانی ها می باشد و کاستن از زمان تردد و دسترسی و همچنین انتقال کالاها به شهرهای دیگر و کاستن از خطرات جاده ای و ...

 

حال سقز که خوب بشود ؛ حال من هم خوب است !؟ قبلا نوشته بودم که روز بعد از فراغت از سربازی ، بیاد سقز و یادگاری هایش یک مجموعه شعر ، حاوی حدود 50 دوبیتی با ذکر نام برخی آدمها ، شهیدان ، روستاهای مهم ، محل ها و ... با عنوان " زیارت نامه سقز " سرودم و به سقز فرستادم ؛ اینهم نمونه اش :


 صبـــــــا "قشلاق مله" ، "سرسیفِ" سقز

"شیپانچو" ، " میشیاو" ، "مام سیفِ" سقز

نهـــــــــــان در سینه دارم نقشـه اش را
به درد آلـــوده باشد ، کِیفِ سقــــــــــــز


نظرات 1 + ارسال نظر
سلام شنبه 13 آبان 1402 ساعت 15:57

خاطرات خوشی داری
من سقز را در سفر های شبانه باید دیده باشم
شاید هم ندیده باشم
یعنی از ارومیه بسمت جنوب غربی با اتوبوس بیاییم از این شهر رد می شویم ؟
یادم است که از مهاباد میاندوآب سنندج کامیاران می گذشتیم ولی سقز یادم نمی آید
به هر حال یک فرودگاه ساختن اون هم در دل کوهستان اصلن به صلاح نبوده و نیست
آنهم برای هفته ای یک پرواز
آنهم با یک هواپیما اگه ای تی آر باشد ۴۵ نفره
ولی حامل رئیس جمهور جت بود
به جای این دم و دستگاه برای نگه داری یک فرودگاه زیان ده بهتر بود از هلی کوپتر استفاده کنند که تجهیزات فرودگاهی آنچنانی نیاز ندارد
مثلا شنوک ۴۵ نفر را حمل می کند و سرعت آن هم کمتر از هواپیمای ای تی آر نیست امنیت آن هم زیاد تر است
الان نصف بیشتر فرودگاهها زیادی هستند
فقط از ردی چشم هم چشمی ساخته شده است

البته می تواند بصورت فصلی استفاده شود و برای هواپیماهای باری درنظر گرفته شود ... برای جت های کوچکتر جواب می دهد ... حالا سقز خیلی بزرگ شده است !!
ما مردمانی هستیم که با ده میلیون حقوق بازنشستگی ، ماشین های میلیاردی در پارکینگ داریم !؟ اینهم مثل همان است ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد