یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

اژدهای درون !؟

 

طرفهای صبح بود که چشمهایم را باز کردم و دیدم یک اژدهای بزرگ بالای سرم ایستاده است ... دستم را دراز کرم تا افسار رخش را بگیرم که دیدم بجای افسار رخش ، پایه میز را گرفته ام !! و کمی بعد متوجه شدم که این اژدها ( یونی کورن ) ، بادکنک هلیومی نوراخانیم هست که توی پذیرایی برای خودش می چرخد !؟

  

حالا اینکه یونی کورن را اژدها فرض کرده بودم و میز را با رخش اشتباه گرفته بود ، مهم نیست (!) چرا در آن لحظه ، یهویی ، من نقش رستم را گرفته بودم !؟!؟


چند وقت پیش ، نوراخانیم باتفاق دای دای ( دایی ) رفته بودند لاله پارک و چند ساعتی آنجا بودند و در بازگشت یک یونی کورن بهمراه آورده بود از نوع بادکنک هلیومی و آن را در اتاقش رها کرده است و گاهی هم می آید و در پذیرایی برای خودش می چرخد ... صبح بالای سرم در پذیرایی ایستاده بود و پنجاه کیلو آدرنالین در رگ هایم تزریق کرد والا کارم به رستم نمی کشید !؟

 

حالا هم در اتاق و پشت کامپیوتر نشسته بودم و داشتم روی یک طرح کار می کردم که سایه ای در پشت سرم دیدم ، شاید طبیعی باشد ولی شدیدا ترسیدم ... درست است پنجره باز بود ولی در طبقه هشتم که کسی از پنجره وارد نمی شود ، تازه جلوی پنجره را تور زده ایم !؟ همه چیز در کسری از ثانیه رخ داد و بعد دیدم جناب یونی کورن در اتاق می باشند ... بدبختی اینجاست که بعد از ترس - هیجان صبح ، خودم آورده بودم به اتاق نوراخانیم !؟

 

تری که در درون انسان هاست ، هزار برابر بزرگتر از ترس هایی ست که در بیرون وجود دارد !

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام پنج‌شنبه 26 مرداد 1402 ساعت 10:28

چه جالب
نوه ی من هم با کوچکترین صدا تکون می خورد
دلم برایش می سوخت که همین طوری الکی گوشت جونش آب می شه
دکتر گفته بود موقع خواب برایش ترانه بگذار
البته الان بهتر شده است

سلام
سازگاری بچه های با دنیا و اخلاق و رفتار بزرگترها ، بزرگترین شکنجه ای ست که در ابتدای زندگی باید بگذرانند ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد