یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

اول صبح ...

 

امروز صبح وقتی در ایستگاه مترو پله برقی را پایین می آمدم و مثل یک پله برقی ندیده ها (!؟) لذت می بردم ... مرد مسن تر از منی پشت سرم پله ها را دو تا یکی می کرد که زودتر به پایین برسد ...
 

 

کنار کشیدم تا مجبور به کاستن سرعتش نشود ، از من رد شد و در حالیکه سرعتش را به جهیدن سه پله باهم اضافه می کرد گفت :« حالا قطار می رسد ... » به کریدور رسیده بودیم و همان لحظه ، قطار مثل اجل سررسید و آه مرد هم به قطار نرسید ... یک ااااه گفت که خودش شامل چند آه بلند بود !!  بعد سرش را طرف من گرفت که تازه رسیده بودم به سکو و گفت :« رفت ... » گفتم :« آخرین قطار شب نبود که ، چند دقیقه بعد دیگری می آید ! »

 

روی دیوار پوستر ساعات حرکت قطار را تماشا کردم ، هفته ای یکبار از این پوستر عکس می گیرم تا ساعات حرکت را بدانم ولی هیچوقت نکاه نمی کنم ... لازم هم ندارم ، نهایتا دوازده دقیقه ، تواتر حرکتی،  قطار می باشد ...من تا به امروز ، همیشه چند دقیقه از قرارهایم جلوتر بوده ام ، اتفاقات روزمره هم که جای خود دارد ...

 

دیروز من از ساعت ۹ صبح تا ۱۴ ، در گردونه اتفاقات روزمره گیر افتاده بودم ، هر کجا می رفتم به جای بعدی حواله می شدم و نهایتا در همان جای اول کارم به امروز موکول شد !!! می توانستم چند تا آه کوچک بکشم ولی عصر در سالن والیبال ، هم اعصابم دنج تر بود و بهتر از همیشه بازی کردم و هم بیشتر از دفعات قبل شوخی و خنده داشتم ...

 

استرس های اول صبح را جدی بگیرید و زودتر رها کنید ... ضمنا از دلخوشیهای موجود نهایت استفاده را بکنید ؛ مثل لذت استفاده از آسانسور و پله برقی !!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مرضیه دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت 11:47 https://golemamgoli.blogsky.com/

آدمهایی که اهل ورزشند رو تحسین میکنم
مخصوصا یه بازی توپی

ممنون ...
گاه ورزش بهترین فعالیت در میان دیگر فعالیت های روزمره ماست !!

سلام چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت 16:51

موقع بالا رفتن از پله برقی
برای زیارت اهل قبور
یک خانم سنگین وزن با دو بسته ی بزرگ دو پله بالاتر قرار داشت
پایش لیز خورد
و روی من سقوط کرد
حالا همه شتابان برای کمک به او رفتند
ولی هیچ کس دست من را نگرفت و بلند کند
در سفر مکه هم
موقع بالا رفتن
یکی جیغ زد
دستها هم محکم به نرده های کناری بود
سعی کردند که پله را از طریق نرده ها نگه دارند
خب پله کار خودش را می کرد
و نرده ها با فشار از سرعتشان کم شد
بالای ها روی هم غلطیدن
نزدیک بود فاجعه رخ بدهد
داد زدم دستها را رها کنید دستها را رها کنید
خوشبختانه اکثرا فهمیدند
و فاجعه رخ نداد

سلام
هر چیزی که کارها را راحت می کند ، مثل آسانسور و بالابر و پله برقی و ... ، را باید با حواس جمع استفاده کرد ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد