یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

ددر یهویی ...

از همان سالهای دور مجردی ، من با یک خاصیت خوب برای دوستانم تعریف شده بودم (!؟) همیشه دم دست بودم ... یعنی هرکسی هروقت لازم داشت ، می توانست مرا پیدا بکند !؟

 

 

یک دوست خوب ، همه صفات خوب را باهم ندارد ، گاهی داشتن چند خوبی می تواند چندین بدی را پوشش بدهد و یک رابطه ضعیف را سی سال پیش ببرد !؟

 

پنجشنبه عصر دوست بانو که همسر دوست من می باشد ، تماس گرفته بود برای یک برنامه ددری ، آنهم کلیبر ... دلیل هم اتمام امتحانات دختر دوستم بود و هواخوری ایشان !!؟ پیشنهاد موکول به اوکی من شده بود و گفتم :« اگر در برنامه قیقاناخ (خاگینه!) هم لحاظ شده باشد ، چرا که نه !؟ » ...

 

پنجشنبه شب تولد بالدیزخانیم ( خواهربانو ) بود و البته چهارشنبه تولد قینانا خانیم ( مادربانو ) ، شام را دعوت کرده بودند به یک رستوران تازه تاسیس ... من خانه را بیشتر می پسندیدم با یک غذای ساده تا رستوران شیک با تنوع غذایی و ... !؟ هم نوراخانیم اذیت می شوند و هم اینکه متعاقبا ما را اذیت می کنند !؟ رفتارهای نامعقول هم که در اجتماع تا دلتان بخواهد هست ... مثلا طرف باندازه یک جگرکی ، مغازه گردانی و مشتری مداری بلد نیست (!؟) رستورانی می زند چند میلیاردی ...

 

شام شب را هم خوشحال و هم عصبی ، غز دست نوراخانیم و شلوغی هایش (!؟) تمام کردیم و به خانه آمدیم و آب ساختمان قطع بود !!؟ خبر کوتاه بود و سنگین ؛ سوراخ در لوله اصلی !؟ تقریبا دیروقت بود و برای شش صبح قرار داشتیم ... خوابیدیم به امید صبح و توی بلوک تعمیرات کار می کرد و انگار ده صبح بود ، یک سر و صدایی راه انداخته بودند و البته بوی سیگار سه نفر ، کل ساختمان را دودی کرده بود ... ساعت یک بلند شدم تا بروم و کمی ادب شان بکنم ولی شیطان به دست و پایم افتاد که نرو !!؟

 

صبح سر قرار بودیم ... دوستم نیامده بود و ده دقیقه بعد رسیدند ... نوراخانیم کوچک هستند و می شود توی خواب برداشت و گذاشت توی ماشین که ادامه خوابش را برود ولی دختر دوستم بزرگ بود و لیفت تراک لازم بود، برای برداشتنش !!؟

 

هوا عالی بود و جاده خلوت ... تماشای جاده لذتبخش بود ... ولی پشت کوههای گئچی قیران ( بز کش ) ابرهای سیاه و یکدستی وجود داشتند ... اگر باران می آمد بهترتر می شد ... مسیر را کلیبر و جنگلهای مابین کلیبر و رود ارس ادامه دادیم و بعد رفتیم از مسیر جلفا برگشتیم !!؟

 

بعد از صبحانه همسر دوستم به ماشین ما آمد تا با دوستش دل سیر صحبت ( مبادا فکر کنید که غیبت بکنند !؟ ) کنند و من رفتم ماشین دوستم تا مرور خاطرات کنیم ؟! زندگی همین است نسل جوان به یافته هایی دلخوش هستند که نسلهای قدیمی تر از آنها بعنوان خاطره یاد می کنند ...

 

کمی به بهانه امتحان داشتن ، سر به سر دختر دوستم گذاشتم که حالا با نورا در کنار هم بودند ... ما حداقل از بابت تحصیلات کوچکترین فشاری روی والدین نداشتیم !! حالا بچه ابتدایی امتحان دارد ، نه تنها فامیل دور و نزدیک ، بلکه خاله جان در ایتالیا و دایی در آمریکا هم می داند که امتحانات خواهرزاده در جریان هست !!!؟ بعد از امتحانات هم یکهفته از گل سنگینتر نگوئید که پرنسس تازه از امتحان فارغ شده و افت روحیه دارد ...

 

یک ماشین زیادی لوکس از ما سبقت کرفت و رد شد و صد متر جلوتر یک قوطی رانی از شیشه به بیرون پرت شد ... بدون اینکه حرفی رد و بدل شود ، هر دو دوست شدیدا متاسف شدیم ، البته دوستم سری هم تکان داد ولی ارزشش را نداشت که من سرم را تکان بدهم !!!

 

حرف از یکی از دوستان شد که جدیدا مفتخر به عنوان استاد شده اند و تعریف می کرد مه در فلان مجلس صدای استاد استاد قطع نمی شد ... در کشور ما استاد غالبا به افرادی می گویند که در رشته فعالیتی خودش ، تحصیلات آکادمیک ندارد ... تجربه را دارد ولی کم و زیادش قابل اندازه گیری نیست !!؟ یک استاد هم هست که از شدت تخصص و در دانشگاه بوجود می آید و غیر قابل انکار است البته دومی گاه نه با تخصص که صرفا با مدرک پولی و اعتباری هم بدست می آید !! و فرقشان با استاد کوچه و بازار در میزان اعتبار و احترام می باشد که البته ردیفشان خیلی پایین است !؟

 

چند مورد نت برداشته بودم تا به تفصیل در موردشان بنویسم که حالا فرصتش نیست .... هنوز آب وصل نشده است !! برق آسانسورها هم قطع شده است و حالا من منتظر آمدن آلومنیوم کار هستم برای نصب در کرکره ای و توری پنجره ها ، و اگر زودتر از برق بیاید و نه به سرعت برق (!؟) باید هشت طبقه بروم پائین تا وسایلش را به خانه بیاورم !!!؟ فشار و سختی در کوهنوردی بعد از ارتفاع چهارهزار متری احساس می شود و در برج نشینی بدون آسانسور ، بعد از رد شدن از پله های طبقه چهارم (!؟)

 

کامپیوتر اشکال دارد و  گذاشتن عکس ددر ممکن نیست ، متعاقبا عکس هم می گذارم ....

نظرات 2 + ارسال نظر
سلام شنبه 3 تیر 1402 ساعت 15:45

با درود
دست به قلم خوبی دارید
و اما برای زدن توری
پیشنهاد من از آن توری هایی است که بصورت عمودی جمع می شود
تابستان باز و در زمستان کنار گذاشته می شود

با سلام
خیلی دوست داشتم بروم قلم زنی ولی روزگارم به قدم زنی ختم شد ..
هر کدام معایبی و مزایایی دارند و البته قیمت هایی ؟!؟!

نگین دوشنبه 5 تیر 1402 ساعت 10:18 http://www.parisima.blogfa.com

درود بر جناب دادو

مدتی قبل سریال آنام رو میدیدم که در کلیبر فیلمبرداری شده بود و چه مناظر زیبا و چشم نوازی ...


من نمیدونم چرا رفتارهای ناشایست از سرنشینان ماشین های شاسی بلند بیشتر سر میزنه! بدترین رفتارشون هم اینه که فکر میکنن خیابون ها ماترک آباء اجدادیشونه!

همیشه به گشت و گذار ...

سلام
جنگلهای ارسباران واقعا زیبا و غنی از حیات هستند و متاسفانه متولی دپلتی ندارند و مردم انتقام نداشته هایشان را از طبیعت می گیرند ...
ماشین گران داران (!؟) الزاما شخصیت بالا ندارند ، ضمنا گاهی اوقات راننده زورش به مسافرانش نمی رسد و نقشی بیشتر از یک نوکر_راننده ندارد ...
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد