یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

مرگ برای همسایه !!

امروز صبح خیلی زود از خانه بیرون رفته بودم ، یک سفارش عجله ای داشتم که دوستم با احترامات فائقه ، هل داده بود به من ... سفارش دهنده یک خانم کارمند بود !!؟

   

یک طرح برای من فرستاده بود و می گفت که در سایز آ_پنج کار کرده ام ، من توی گوشی نگاه کردم و دیدم آنقدر مربع هست که نیاز به اندازه گرفتن نباشد !؟ عصر دیروز بعد از دیدن عکس سفارش به ایشان پیام گذاشته ام که سایز عکس ارسالی را اصلاح کنید ، جواب نوشت :« کامپیوتر را خاموش کرده ام !؟ خودتان اگر می توانید اصلاح کنید ؟ » فهمیدم که طرح را خودش کار نکرده است و اصلا نمی داند سایزی که می گوید ، چه صیغه ای هست ؟!؟! معلوم بود روز گرفتاری خواهم داشت ...

 

گاهی اوقات سفارشی که می گیرم ، حکم کلاس آموزشی برای مشتری دارد ، چون کلی اطلاعات جانبی در زمینه سفارشش می دهم ...

 

بله صبح زود رفته بودم چاپخانه دوستم ، کاری داشتم و ساعت یک ظهر باید نوراخانیم را از مهد برمی داشتم !! ساعت ۷ صبح بود و ما در چاپخانه مشغول خوردن املت بودیم ... کسانی که زیاد مجرد مانده اند ،هر کدام در زمینه های مختلف تجارب ویژه دارند ، مثلا فوتورافچی خودش را متخصص املت می داند !!؟ دوستی داشتم که تخصص در تهیه ماکارونی داشت ؟! این دوستی که چاپخانه دارد ، به پختن کته معروف است !!؟ البته تخصص ویژه در زمینه برنج را دوستی دارد که واقعا اعجوبه ایست و می تواند در مسابقه آشپزی کاری بکند که داورها دستشان را ببرند !!؟

 

غذایمان را خورده بودیم و وقت تلف می کردیم ، کار من حوالی هشت صبح تمام شده بود ... یکی داشت از جلوی چاپخانه رد می شد و دستی برای هم تکان دادیم ، پرسید از کجا می شناسم و من سه سوت یک عالمه اطلاعات از پدر و مادر و برادر و خانه شان و ... دادم و دید که اتفاقا من خوب می شناسم و او نمی شناسد ... تعریف کرد که در کارگاهی در همسایگی کار می کند و از یکی از روستاهای نزدیک ازدواج کرده و سه تا بچه دارد و ... و کمی هم حوالی درآمدش حرف زد و اینکه تازه بازنشسته شده و حقوق دومش دو برابر بازنشستگی اش هست و ... من هم بله می آمدم و بقول دوستی که می گوید :« تعداد بله های این ( یعنی من !! ) اگر زیاد شود باید نگران آینده بود چون یک حرفی می زند که صد تا بله را می شورد و می برد !!»

 

کم کم کار کشید به بحث تربیت بچه ها و اینکه پسرش بعد از مدرسه رفته روستا پیش دایی اش و دو هفته است به صحرا می رود برای چوپانی و ... گفتم :« خب ... برود ، ارگانیک بزرگ می شود ، اگر هم روزی دکتر شد در مرور خاطراتش ، به دنبال گوسفند دویدن هم اشاره می کند !!»  دوستم که دور برداشته بود گفت :« متاسفم برایت ... او با اینهمه درآمد که دارد باید بچه هایش را در دوره ها و کلاس های مختلف ثبت نام کند تا فردا عضو سالم تحویل جامعه بدهد ... » کم کم روی اعصابم رفته بود ...

 

خانمش زنگ زد و در مورد چیزی حرف می زدند و در انتها گفت  :« همه حقوقش را بابت کسورات کم کرده اند و حقوق دو و پانصد واریز کرده اند !!! » گفتم :« حقوق خانم ات چند است ؟» گفت :« خبر ندارم ، من چکار به پرسیدن حقوقش دارم !؟ » گفتم :« پولش مال خودش ولی بیست سال است زندگی مشترک داری و چرا خبر نداری ؟! او هم باید بداند گردش مالی ات چطور است ؟! » گفت :« چرا می خواهی سر هر چیزی بایستی ؟! پول خانمم مسئله خصوصی خودش است و به من ربط ندارد !  » گفتم :« وقتی تربیت بچه فلانی که نمی دانی از چه خانواده و خانه ای بالا آمده ، دارای چه اعتقاد و شناختی از زندگی ست ، به تو ربط دارد چرا موارد خانه مشترک ات به تو ربط ندارد ؟!»

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سلام جمعه 2 تیر 1402 ساعت 09:06

با درود
همسر من هم شاغل بود
منهم زیاد به مقدار درآمدش کاری ندارم
که با آن چیکار می کند
حق عائله مندی هم که به من می دهند را به حسابش واریز می کنم
بیمه ی تکمیلی اش را مم می دهد
دارو و درمانش را خودش
هزینه منزل با من است
البته در خرید وسایل او هم شریک است
آدم که به در آمد همسرش متکی باشد با توجه به شخصیت متزلزل اکثریت زندگی اش دچار تزلزل می شود

سلام
زن ، زندگی ، آزادی ... کلید حل مشکلات مردان در این قاراشمیش بازار است

نگین جمعه 2 تیر 1402 ساعت 11:49 http://www.parisima.blogfa.com

درود بر جناب دادو

یه حسی به من میگه ایشون قطعاً از درآمد خانمشون خبر داشتن، ولی شاید نخواستن بروز بدن. ممکنه؟

سلام
اینکه راههای مختلفی برای اطلاع یافتن هست را قبول دارم ولی اینکه یکی خودش خبر بدهد مهم تر است ... مخصوصا نسل جدید که خیلی هم ادعای زندگی مشترک دارند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد