یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

عشق و نفرت ...

« من اصلا تو رو دوست ندارم » ، این جمله را من در طول روز ، حداقل ده بار از نوراخانیم می شنوم ... یعنی اولین جمله اول صبح و آخر شب می باشد ... البته بانو هم مستثنی نیستند !!؟ و به او هم می گوید ...

  

 

ما بندرت برای کسی که دوستش نداریم ، این جمله ی « من اصلا تو را دوست ندارم » را بکار می بریم ، و اغلب در مواجهه ، سرد برخورد می کنیم و محافظه کارانه از زندگی خودمان او را خط می زنیم ... ولی در قبال کسانی که دوست داریم ؛ انگار که نقطه ضعفش را پیدا کرده باشیم ، زود زود بکار می بریم !؟

 

در ماهی که گذراندیم ، اغلب من دنبال نوراخانیم رفته ام که از مهد بیاورم ، هر بار بهانه ای دارد ، یکبار می گوید چرا تو آمده ای !؟ باید آنه ( مادر بزرگ ) می آمد ... یکبار می گوید :" تو چرا زود می آیی ؟! من هنوز دارم بازی می کنم !!" البته من هر بار یک ربع جلوی مهد بیشتر منتظر می مانم و اگر دو بگویند دو و ده دقیقه آیفون مهد را می زنم ولی همیشه بدهکارم !!؟ توی راه و توی خانه هم دایما در حال قهر و آشتی هستیم ...  چند روز پیش سر راه برگشت وارد یک سوپری شدیم و یک دور نگاه کرد و دید انتخاب زیادی ندارد و گفت :« بابا ، برویم آن سوپر دیگر که بزرگ است ... » مرد سوپری هم شنید و گفت :« بالاخره حکم ، حکم اینهاست !!» رفتیم فروشگاه افق کوروش و دوری زد و چند قلم برداشت و در این میان یکی از قلم ها،، چند فقره بستنی بود ، وقتی به خانه رسید ابتدا گیر داد به آن بستنی که مادرش دوست دارد و می گفت اول این را بخورم و بقیه را بعد از خواب بخورم ... سرگرم کارتون شد و آن را گذاشتم فریزر و بستنی اش را خورد و طبق معمول کمی دعوا و قهر و آشتی و خوابید ...


امروز آمدنی از مهد ، گفتم :« نوراخانیم اصلا خوب نیست وقتی که در یک سوپر هستیم بگویی که برویم سوپر بزرگ ، آقای سوپری ناراحت می شود !! » ، انگار اصلا نشنید ...  سر راه دوباره وارد سوپری شدیم و دوری زد و بلند گفت :« ببین چقدر قاقا هست ، اینها فئویریت من هستند ... » ذوق توی چهره مرد سوپری  معلوم بود !!؟ بستنی خرید و داشت می خورد که به خانه رسیدیم و توی محوطه بستنی از دستش افتاد و گیر داد به من که تو چرا تند رفتی و من عجله کردم و بستنی ام افتاد !؟ بعد وارد خانه شد و سراغ آن بستنی را گرفت و معلوما بانو خورده بود و دوباره گیر داد به من که تو آن را گذاشتی آن بالا و مامان بستنی مرا خورد و من اصلا تو را دوست ندارم !!!؟ گفتم :« تو اگر منو دوست داشته باشی کارم سخت میشه ، تو همان روش دوست نداشتن را ادامه بده تا من با خیال راحت به کارهایم برسم ... »

 

پ ن ۱ : مادرم می گفت که زیاد عادت نده به خرید و سوپر و ... گفتم حالا که هوسش کار می کنه بگذار راحت باشد ، من خودم در این سن ، پول توی جیبم هست !! ولی هوس هیچی نمی کنم !! شاید نشانه پیری ، بی هوسی است !!

 

پ ن ۲: اینکه ما چهل و چهار سال است « مرگ بر آمریکا » می گوییم و بعد همه مان عشق آمریکا داریم ... از همین مدلی هست که نوشتم ...

 

نظرات 3 + ارسال نظر
ماهش پنج‌شنبه 25 خرداد 1402 ساعت 16:27 http://badeyedel.blogsky.com

سلام و درود
خیلی بامزه بود ولی اگر دخالت نیست منم می گم زیاد سوپر نبریدش برای سلامتیشم خوب نیست

سلام
دکتر بقال زادگان در تفسیر بیت مشهور حافظ که می فرماید :«بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است » پیر خرابات را سلسله ای از فروشندگان می داند که از دستفروش سر کوچه تا فروشگاههای زنجیره ای را شامل می شود و تاکنون در سایر مشاغل چنین لطفی دیده نشده است
سعی می کنیم انشالله بشود ، مشکل هم در بیمار است و هم در همراهش !!!

نگین پنج‌شنبه 25 خرداد 1402 ساعت 19:42 http://www.parisima.blogfa.com

درود بر همشهری دادو ...


قبل از هر چیز اینو بگم که پست های نورائی هم فئویریت بنده هستند! خدا برکت بده به این پست ها، حالا به روی خودمون نمیاریم که قبل تر ها عکس هم ضمیمه پست بود!


منی که مادر ِ مادربزرگ نورا جان محسوب میشم وقتی وارد سوپری میشم از اینهمه تنقّلات خوشمزه ذوق زده میشم، بچّه که جای خود داره!

خدا حفظش کنه و به پاش خوشی کنید انشاالله

سلام
انشالله بخش ضمایم را فعال می کنیم ...
من خودم اهل خرید از نوع قیویر زیویر هستم و ایضا خورد و خوراک ...

سلام جمعه 26 خرداد 1402 ساعت 04:08

با درود
دختر عزیز است
قهرش هم دوست داشتنی است
بابا ها هم که دست به سینه فرمانبرداری هستند
نوه ی من هم در سن نورا که بود خیلی بد اخلاقی می کرد
الان اما خیلی خانم شده است

سلام
فرزند عزیز است و دختر در عزیز کردن خود استادتر ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد