غضنفر قصه گو !!

دیشب حوالی ساعت ۱ شب بود و نوراخانیم گیر داده بود به مادرش که برویم اتاق من و برایم از روی کتاب قصه بخوان ، این حالت ناسازگاری (!) نشان دهنده این است که بزودی خواهد خوابید !!

 

مادرش هم گیج خواب بود و اصلا زیربار نمی رفت و نوراخانیم هم ول کن نبود و منهم مانده بودم وسط بگومگوی مادر و دختر ... مادرش می گفت که بیا کنار من بخواب تا خودم برایت قصه بگویم و نمی توانم برای خواندن کتاب قصه به اتاقت بیایم !! ولی مرغ یکپا داشت !؟ من پا در میانی کردم و گفتم بیاور تا من قصه بخوانم  ... بعد از چند بار رد تقاضا ، ناگزیر ، انگار لاماری ثبت نام کرده و برایش پراید داده اند !!

خلاصه مرا برد اتاقش و نشستم برای قصه خوانی ... کتابی قطور که مترجم زحمت بی نهایت کشیده تا ترجمه بکند !!؟ عنوان ، محتوا ،  نام و عکس ها خارجی و در نهایت به زبان شیرین فارسی (!؟) بازآفرینی کرده بود !! خدا اموات وزارت ارشاد و متولیان ریز و درشت و حاضر و غایب و اسبق اش را نیامرزد و سر پا نگهدارد تا تقاص مردم از این بدفرهنگی های اولاد آنها گرفته شود و بعد به حساب آنها رسیدگی شود !!!؟

داستانی انتخاب کرد تا من بخوانم ... این قبیل قصه خوانی در نیمه شب مهارت خاص طلب می کند!؟ اول اینکه باید همزمان که خودم می خوانم محتوای داستان را متناسب با عکس ها عوض کنم !!؟ دوم اینکه فارسی بخوانم و به ترکی ترجمه بکنم و به نوراخانیم بگویم !! برای اسامی خارجی هم معادلی پیدا کنم که دور و برمان نباشد که فردا توی خیابان با دیدن دوستی ، نوراخانیم نگوید که :« بابا ... این همان احمد تنبل است !!؟»

دبه کرد و دو تای دیگر هم خواندم و بعد قیافه اش را چپ چول کرد و بالش اش را برداشت رفت کنار مادرش خوابید ...

اینهم از حال و روز کسی که در عنفوان جوانی ، خمسه نظامی و داستان هایش را از حفظ می خواند و برای خودش شهریار قصه گو بود ...

خدا نگذرد از هر کسی که پای سند ۲۰۳۰ را به فرهنگ کشور باز کرد و گندمزار ملت را شخم زد تا برای گاوهای همسایه های دوردست‌ یونجه بکارد !!؟