یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

اتفاق قادر !!

اصولا اتفاقات همیشه در اطراف ما هستند ، آنها بر جهان ناخوآگاه ما راه دارند ... بیشتر اتفاقاتی که برای مردم رخ می دهد از نوع اتفاقات نادر (!؟) نیستند بلکه از نوع اتفاقات قادر هستند ؛ حالا چرا قادر !؟ چون قادر بر وزن نادر است ، همین !!

  

 

دیروز عصر در خانه نشسته بودم و در کامپیوتر مشغول یک کار همیشه نیمه تمام (!) کار همیشه نیمه تمام ، کاری ست که در گذشته شروع شده است و تا هر کجای آینده ادامه دارد و بسته به نیازهای روزمره و ماه مره و سال مره (!؟) شامل تغییر می شود ... مثلا طراحی دکوراسیون داخلی خانه !! شما می توانید به هزار طرح فکر کنید و در کامپیوتر پیاده کنید و در عالم واقعیت بدلایلی هیچکدام را پیاده نکنید ... ( می دانستید و یاد گرفتید هاااا ! )

 

چشمم به قفسه کتاب هایم افتاد ، برخی طبقات را چنان چپانده ام که برای برداشتن کتاب باید قفسه را " جرجنح " بکنم ... فکر می کنید که جرجنح ترکی هست !؟ نه یک کلمه عربی است که در چین خوردگی قومیتی داغون و بدست ترکها اسیر شده است  !! " جر " در دیکشنری المنجد به معنی کشیدن و در محاوره عوام کشیدن تا حد پاره شدن است و " جنح " هم که بال معنی می دهد ... حالا شما فکر کنید که چیزی را از دو طرف بکشید ، چه می شود " جرجنح " !!؟ ( نمی دانستید و یاد گرفتید هااا )


یکی ازکتاب ها بدجور می نالید !؟ دیدم حق دارد ، خدا هیچکس را دچار همسایه بد نکند ، کتابی که کنارش بود ، اصلا با او همخوانی فکری و عقیدتی و  نژادی و زبانی نداشت !! ؟ مطالبشان در مغز من چگونه در کنار هم جا گرفته اند ، خدا می داند ... برداشتم تا جایش را عوض بکنم ، با خود اندیشیدم که که چه کسی آن را به من هدیه داده است ، می دانستم که خرید خودم نیست !! نوبت اول هم آن را از کتاب خانه گرفته و خوانده بودم ؛ یادش بخیر در زمان های خیلی دورتر که پولهایمان کفاف هله هوله خوری هایمان را نمی داد !!؟ می رفتیم از کتابخانه ، کتاب می گرفتیم و می خواندیم !؟ حالا خودمان دست در جیب می کنیم ، کتاب می خریم و نمی خوانیم !! یادم افتاد که این را برادرزاده ام برایم کادو گرفته بود ، شاید شانسی (!) و شاید خواسته بود به عمو بگوید که چقدر به شخصیت اش آشناست (!) ...


***  ادامه نمی دهم تا بلکه شما نام کتاب را حدس بزنید ... راهنمایی بکنم !؟ با اینهمه نشانه که دادم هنوز نشناختید !؟ بعد ادعای باهوشی می کنید آنهم در سطح جهان !؟ ... تقلب برسانم یا راهنمایی ؟ می دانم که ایرانی جماعت تقلب را بیشتر دوست دارد تا راهنمایی !؟ باشد ... یکی از ملعونین تاریخ می باشد ( یعنی اگر بخواهید زور بزنید معلوم است که مدرسه را با نمره ناپلئونی رد کرده اید !) ... هر کس درست حدس بزند ،برایش یک کتاب می خرم و ارسال می کنم !!؟ ***

 

داشتم تعریف می کردم که کتابی دیدم و برداشتم تا جایش را عوض کنم و گفتم حالا که برداشته ام ، لایش را باز کنم تا هوایی بخورد !؟  یادش بخیر قدیمها که ماشین ها کهنه و فکستنی و درب و داغون بودند ( البته زمان قبل از انقلاب همه چیز گل و بلبل بود هااا !!) بعد از طی یک مسافت کوتاه ، مسافرانی که از ماشین پیاده می شدند ، جناح شان را جر می دادند و خمیازه هایی به طول تاریخ می کشیدند تا خستگی هایشان که در اثر مچاله شدن پیش آمده بود ، بریزد ... یک پیکان و هفت و یا هشت نفر کوچک و بزرگ (!) مگر نمی شود مچاله نشد !!! ( البته اگر انقلاب نمی شد حالا مردم همگی هلی کوپتر داشتند !! ) و در همان ابتدای امر دیدم که چند فقره عکس از نوع زیرخاکی در لای کتاب گذاشته ام !! شاید در جابجایی وسایل  به چشمم خورده بودند و با تغییر محل شان ، امکان و شانس دسترسی را بیشتر کرده بودم !!؟ هر چیزی که ما را به گذشته ی خوبمان گره بزند ، خوب است !!؟ و برعکس هم صادق است !!؟ برخی از تازه به دوران رسیده ها دوست ندارند که قبل از سربازی شان را بیاد بیاورند و حتی قبل از ازدواجشان را و شاید پارسال پیارسال شان را (!؟) برخی هم مثل من ، هیچگاه به دوران نرسیده !؟ ، آنقدر از دورتر ها خاطره یادمان هست که خجالت می کشیم تعریف کنیم ؛ مثلا !؟ مثلا زن همسایه که ما را هم می برد و قاتی بچه هایش حمام می کرد !! داستان حمام خانه مان را قبلا چندبار نوشته ام ... مطلب گیرم نیامده باشد ، دوباره می نویسم ...

 

عکس ها را برداشتم و دل سیر نگاه کردم ... و بعد موبایلم را آوردم و آنها را از روی کاغذ به دنیای دیجیتال منتقل کردم ... و دیدم که طبق معمول پشت در موبایل چند آیکون منتظر هستند ... واتسآپ را باز کردم و روده درازی های برخی از اهالی مجتمع که برای همه چیز نظر دارند !؟ مثل من ، ولی نه با رعایت حال دیگران ، من می نویسم و اجباری برای خواندن وجود ندارد !! شاید یکی بخواند و یک عالمه نخوانند !؟ ولی وقتی در استاتوس و یا در پست انیستایی و واتسآپی مطلبی درج می شود ، ناخودآگاه برخی می بینند و به گناه آلوده می شوند و گاه تا چند نسل قبل را مشمول عنایت می کنند !؟!؟ ( یا ایها الموبایلییون ، لا تاستاسوا ، ان الاستاسوس من خطوات الشیطان و عذاب علی اجدادکم !! ؟)


یکی از دوستان در انیستا عکسی گذاشته بود از ماقبل تاریخ اش و از آن استوری های چالش برانگیز بود که نامردی رد بشی و عکس از خودت نگذاری !؟ ( البته من برای نامردی ارزش زیادتری قائل هستم ! ) در دستم در یکی از عکس ها من بودم با کاپشن همان فرد درسالهای دورتر ... بلافاصله آن عکس را گذاشتم و نوشتم نامرد هم نامردی های قدیم !!


اتفاق قادر ، اتفاقی است که ما را نسبت به یک امر توانا می سازد ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام جمعه 8 اردیبهشت 1402 ساعت 14:00

قطور ترین کتابی که خوانده ام
راسپوتین
ریز ترین فونت کتاب را گرگ دریا داشت
سخت ترین انشا نگارشی را کلیه و دمنه داشت
جذاب ترین داستان را
یک ایرانی در قطب شمال داشت
داستانهای دنباله دار پرویز قاضی سعید خوب بود
آخرین کتابی که خواندم
بیشعوری بود

سلام
کتاب گاهی قدیمی ترین دوست آدمی ست ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد