یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

تفاوت فرهنگی !!

انسان ها در هر کجای زیر این آسمان باشند ، انسان هستند و این عادی ترین و ساده ترین دسته بندی برای انسان هاست ؛ طبق این دسته بندی می توان شعر سعدی علیه الرحمه را بالای در هر ساختمانی در هر کجای زیر آسمان نصب کرد که فرمود : " بنی آدم اعضای یکدیگرند ... " فرق نمی کند مسجدی باشد در اصفهان یا کلیسایی در ایتالیا و حتی ساختمانی در نیویورک !!

  

 

ولی وقتی مسایل دیگر قاتی موضوع می شود و حاشیه بمراتب بزرگتر از گزینه انسان بودن مطرح می شود ، انسانیت و فرهنگ و ... به آن افزوده می شود ... انسان در همان ساده ترین سطح تعریف (!) می ماند ولی می تواند شعرهای دیگری را هم سرود مثل :

تن آدمی شریف است به جان آدمیت

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی

چه میان نقش دیوار و میان آدمیت

خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت

حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت

به حقیقت آدمی باش وگر نه مرغ باشد

که همین سخن بگوید به زبان آدمیت

مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی

که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت

اگر این درنده‌خویی ز طبیعتت بمیرد

همه عمر زنده باشی به روان آدمیت

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت

به در آی تا ببینی طیران آدمیت

نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم

هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت

 وآن وقت این شعر را نمی شود همه جا نصب کرد و یا پیش همه خواند و لازم می شود که شما بسته به جمعی که در آن نشسته اید (!) اصلا این شعر را نخوانید و یا سر هر بیت و مصراعی از آن بگوئید " دور از این جمع !! یا حاشا حضور !!" اینجا دیگر نمی شود آن دو بیتی معروف را بکار برد ... آن دوبیتی برای روزگار فراغت است و احیانا برای ادعای تظلم کردن در پائین دست (!) و فریب دادن مردم در بالادست (!)


===


دیشب مهمان بودیم برای یک شام تولد ... دای دای نوراخانیم ( آ-قئین ! ) ما را برای شام دعوت کرده بود و نوراخانم برای " هپی بیرث دی گفتن " برای دایی جانش که خیلی خیلی هم دوستش دارد ، ثانیه شماری می کرد ... و بالاخره شب شد و اهل و عیال آماده شدند و راه افتادیم ... بغیر از ما یکی از دوستان صمیمی برادربانو بهمراه بانو و نوزادشان هم دعوت بودند ...

 

تا منو باز شود و دیده شود و سفارشات اعلام شوند ، فرصتی بود تا جسته و گریخته از مباحث روز هم حرفی بمیان بیاید ... موضع سیاسی یکی مثل من را از میان ساعت ها حرف زدن و نوشتن نمی توان برداشت کرد و کمی سخت است تا در میان اینهمه سایه - روشن (!) اتهام واردی ، وارد کرد ... اقرار زبانی هم که در طایفه ما محال است ... اقدامات عملی هم باندازه حرفهایمان پر از سایه روشن است !! برای همین دوست برادربانو با احتیاط داشت سر حرف را باز می کرد و من ابتدا کمی شنونده بودم و در ادامه رفتیم سر توضیحات مکفی !! البته برای اینکه شائبه ای پیش نیاید مثال ها را از جریانات روزمره دیگر می زدیم تا مبادا چینی تفکرات کسی تَرَک بردارد !!

 

شام هم آمد و حرفها همچنان ادامه داشت و بعد هم که فراغت از شام حاصل شد و نوبت خوردن چایی با باقلوا بود !! هر اغذیه ای روال صحبت خودش را دارد و نمی شود بحثی که سر خوردن پلو هست را بهمان روال موقع خوردن باقلوا هم ادامه داد ، این بار بحث رفته بود سر شخصیت و جایگاه آقای حامد اسماعیلیون و ... ادعاهای خارج نشینان !! و اینکه برخی فکر می کنند که با تغییر رژیم حکومت دست نخبه ایرانی می افتد و با وجود منابع سرشار (!) ایرانی سربلندتر و سرآمدتر ساخته می شود و ... و معلوم نبود اگر سهمی برای دیگران نباشد اینهمه هزینه برای رسانه ها و گروه ها و اندیشمندان خارج نشین و ... را چه کسی باید بپردازند !! آیا آنها سهمی از اینهمه انعکاس خبر و تحریم تجاری و بگیر و ببند سیاسی و ... نخواهند داشت !!!

 

خلاصه اینکه رسیدیم به جای قابل تامل بحث مان ... دوست برادربانو ، کارشناس ارشد عمران بود و برای همین گفتم : " مهندس جان ... ما در یک جایی هم اشتراک داریم و هم تفاوت ... در کار هر دوی ما آهن نقش بسزایی دارد با این تفاوت که شما آهن را بصورت فولاد دوست داری و ما بصورت چدن  !! و دقیقا اشاره کردم به شعر سعدی و گفتم :" چدن و فولاد هر دو آهن هستند و از یک پدر و مادرهستند ولی تفاوت های عمده ای دارند و حداقل مثل آدمها نیستند که هزار چهره پنهان داشته باشند (!) خواص شان ثبت شده و قابل اندازه گیری است ... مشکلات زیادی سر راه مردم ایران بوده و این مشکلات را اگر توانسته اند پاس بکنند بدلیل این بوده که بدلیل پخش نامتعارف رفاه و پول (!)  و تاریخ پر فراز و نشیب (!) در بین مردم آنها را تبدیل به چدن کرده است !! ولی مردم اروپا و آمریکا بدلیل پخش سیستماتیک رفاه در جامعه ،  تبدیل به فولاد شده اند ... ظاهرا فولاد زیباتر و خوش ویترین تر است ولی قابلیت چدن بالاتر و مزایایش بیشتر است ... اینکه مردم ما گاها افسوس  زندگی اروپائی ها را می خورند بدلیل ظاهر ویترینی آنهاست !! و زمان نشان داده است که آنها همیشه ضربه پذیرتر و در مقابل ناملایمتی ها ، مقاومت کمتری داشته اند !! این ملت شدیدا مقاومت می کنند و وقتی شکست بخورند معلوم نیست چه آینده ای خواهند داشت چون باید دوباره به کوره برگردند و از ابتدا ذوب بشوند ... هم چدن بودن خوب است و هم فولاد بودن (!؟) ولی نمی شود براحتی از این شاخه به آن شاخه پرید و باید علاوه بر مرارت زیاد (!) حرارت زیادی را هم تحمل کرد !!!؟

 

گارسن فاکتور بدست آمد و اعلام کرد که صندوق را می خواهند تعطیل بکنند و من گفتم : " بلند شوید که این یک هشدار است و کمی بعد خواهند گفت که آسانسور هم تعطیل شده است و باید اینهمه طبقه را از راه پله پائین برویم !! " 

 

می توانید با یک سرچ ساده تفاوت فولاد و چدن را پیدا بکنید !!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
الهام یکشنبه 8 آبان 1401 ساعت 09:14

سلام
همینطور که می‌خواندم به این فکر می‌کردم که من در اطرافم چند تا آدم به قول شما سایه روشن می‌شناسم و در آخر با افسوس به این نتیجه رسیدم که تقریباً هیچی!
حالا اکثراً آدم‌های سایه‌روشن رو دوست ندارن و به دنبالِ مواضعِ روشن و صریح و جنجالی هستن اما وقتی همه‌چیز شدت می‌گیره، این سایه روشن ها هستن که وضع رو قابل تحمل و فضا رو سبک‌تر می‌کنن.. خصوصاً سایه‌روشن بودنی که از اخلاق و انصاف برخاسته باشه نه از سیاست‌ورزیِ صِرف.

سلام
آدم سایه روشن یعنی یک فرد معمولی که در مورد افکارش به قطعیت نرسیده است !! خیلی ها دوست دارند معمولی دیده نشوند و وضوح مواضع خود را با لامپ های دروغ و فریب بالا می برند !؟!؟
جایی که جوان های خام می دوند ، سیاست مداران پخته ، دست به عصا راه می روند !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد