یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

اختلاف نظر !!

 

این روزها هر چه از التهابات روزهای اول اعتراض های میدانی دورتر می شویم (!) چشم انداز اختلاف نظرهای خارج از کشور بیشتر نمایان می شود ... و هنوز هیچی نشده در تقسیم غنایم به مشکل برخورده اند !؟

   

البته باید این را در نظر داشت که در داخل کشور چیزهایی شده است و صداهایی به گوشهای ناشنوا رسیده است ولی مسئله اصلی اینجاست که نمی شود یک عده در خارج از کشور بنشینند و دستورالعمل بدهند و یک عده در داخل کشور بروند و بخاطر آنها باتوم بخورند و بعد برگردند در خانه و ببینند که آن دیگران خارج نشین هی دارند موضع تغییر می دهند و دستورات جدید صادر می کنند !! حداقل در این میانه حساب آن عده سلطنت طلب مرفه خارج نشین از بقیه زلال تر می باشد و تقریبا روی حرفهایشان ؛ غلط یا صحیح (!) ایستاده اند ولی بقیه باید ابتدا حرفهایشان را روی کاغذ بنویسند و زیرش را امضا بزنند و بعد به میدان بیایند !!؟

 

یکی از داستان هایی که امروزه مطرح شده است ؛ جریان فردی ست که زن و بچه اش را و احتمالا چیزهای دیگری را در جریان هواپیمای اوکراینی از دست داده است (!) و یک تنه دارد عمل می کند و اتفاقا خیلی هم قانونی برخورد می کند و معلوم است طوری برنامه ریزی شده و یا کرده که دست از پا خطا نکند و همه مسایل امنیتی و احساسی و ... را خوب رعایت می کند !! و کمی تا قسمتی بیشتر از بقیه برای خودش جذابیت دست و پا کرده است و عمده ی این جذابیت از ناحیه احساساتی بودن درخواستش می باشد و ملت همیشه در صحنه در برابر این قبیل دادخواهی ها ، همیشه ؛ اگر هم دل خودشان را ندهند (!) رای خودشان را می دهند ... امروز دیدم که این مورد هم مورد تاخت و تاز قرار گرفته است و از ناحیه ساطنت طلب ها دادخواست می شود تا موضعش را مشخص بکند که آیا سرباز شاهزاده است یا بیخود دارد میدان را شلوغ می کند (!؟) اگر سرباز شاهزاده است خطش را معلوم بکند وگرنه چیزی که در دنیا زیاد کشته می شود ، زن و بچه است !؟ همیشه ارتشی ها از گونی های پر از خاک و خاکریز ، د رجنگ ، برای سنگر استفاده می کنند ولی سیاستمداران از سنگرهای انسانی بیشتر خوششان می آید ...

 

چند روز پیش یکی دوستان مطلبی نوشته بود و در آن زیاد از کلمه لیاقت استفاده کرده بود و این موضوع باعث شد تا کمی بیشتر با هم گپ بزنیم ... من در دنیای مجازی دوستانی دارم که آنها را ندیده ام ولی گاه بحث های جانانه و صمیمانه ای باهم می کنیم ... برایش نوشتم که باید در مورد کلماتی که بیش از حد معمول و مرسوم در محاوره روزمره (!) از آنها استفاده می کند ، توضیحات مکفی بدهد و سرسری رد نشود ... مثلا کلمه لیاقت را می شود یکی دوبار در مورد برخی ها بکار برد ولی اگر به بار سوم کشیده بشود باید مستندات رو بشود و اثبات بشود که واقعا عملکرددر حوزه وظیفه بوده است یا در حوزه لیاقت (!) چون لیاقت مانند برخی کلمات دیگر بار ارزشی دارند و نمی شود براحتی با متر و کیلو آن را نشان داد !؟ و اتفاقا بحث به جاهای بهتری هم کشیده شد و کامنتدانی تقریبا ده برابر خود متن پست شد !!؟

 

لیاقت و اصالت دو تعریف ارزشی در مورد یک نفر می تواند باشد ... در هر دو حالت فرد باید یک پشتوانه مناسبی از تربیت و اراده و آگاهی و ... داشته باشد و نمی شود یک فرد ساده و معمولی را یک شبه به مرز اصالت و لیاقت رسانید ... البته در داستان های مردم فریبانه همیشه آهنگری و چوپانی از راه می رسد و یا پیرزنی و پیرمردی و یکباره حادثه آفرین می شود ولی همیشه این اتفاق در داستان های عامیانه رخ می دهد تا به خیالبافی عامیانه پر و بال بدهد و آنها را از افسردگی موضعی رها بکند !! نه اینکه آهنگر و چوپانی نبوده باشد ولی گاه لازم می شود تا یک سیاست پشت پرده ، این آهنگر یا چوپان را به حرکت دربیاورد و یا به حرکتش ادامه بدهد تا مردم خودشان و او را ببینند و خوش باشند و وقتی کار به انجام خوش رسید ، آن دست پشت پرده به خواست خود برسد و تنها مدالی برای آن قهرمان مردمی باشد (!) و اگر به فرجام بد رسید ،که جامعه پر است از این تراژدی های نیمه تمام !! که موضوع نقالی های قهوه خانه ای باشد و مردم عادی شکست های خود را در لابلای آن داستان ها بپرورانند !!

 

لیاقت در صفحه شطرنج گاه حرکت سریع و حساب شده ی اصیل زادگانی چون مهره های وزیر و فیل و رخ و قلعه می باشد !! که حریف را از پا در بیاورند و در این حالت مهره های پیاده ، بیشتر نقش سنگر و جانپناه برای اصیل زادگان را بازی می کنند !! و گاه در رویارویی غلط و فرسایشی که به قلع و قمع اصیل زادگان منجر شده است و میدان خالی مانده است (!) لیاقت ، رسیدن سربازی به آخر خط است که غالبا در صفحه خالی و حضور دو شاه اتفاق می افتد (!) و آن سرباز با رسیدن به آخر خط ، با غروری تحسین برانگیز حکم وزارت می گیرد و در دقیقه نود و شاید کمی بیشتر (!) نتیجه را برمی گرداند ... درست است که بازی با لیاقت آن سرباز پیاده به نفع شاه برنده تمام می شود ولی فکر کرده اید که روز بعد این مبارزه برای دوام سلطنت ، در فقدان اصیل زادگان (!) ، چگونه می تواند باشد !؟!؟ شاهی تنها و وزیری که از سربازی به آن مقام رسیده است ؛ کشوری خراب شده و تقریبا خالی از کاردان و کاربلد و نیروهای قوی (!) و سالهای سال کارکردن در حد خرکاری و جان کندن (!) برای ساختن و شاید تاوان آن لیاقت را پس دادن !!


 لیاقت تولید اصالت نمی کند !! در میان کسانی که در جامعه سیاه و سفید ما ؛ در دوران دویست سال گذشته و در صحنه های مختلف که غالبا جا برای تجلی لیاقت سربازان پیاده زیاد داشت (!) مثلا همین ستارخان و باقرخان خودمان ( من دو تا به در زدم ، شما هم یکی به تخته های خودتان بزنید ! ) در عرصه ای پر کشمکش ، ناگهان تبدیل به اسطوره های مردمی شدند و یکی با فشنگ انگلیسی به روس ها شلیک می کرد و یکی با فشنگ روسی به انگلیسی ها شلیک می کرد و همزمان هر دو مقابل نیروهای دولت مرکزی هم ایستادگی می کردند !! و هر دو بعد از عقب نشینی سیاست بازان مرکزی (!) و نه غلبه بر دشمن مقابل (!) مفتخرانه به سمت پایتختی رفتند که صاحب منصبانِ سرافکنده به خونشان تشنه بودند (!) و بعد از گرفتن مدال لیاقت (!) با یک راهکار قانونی ، یکی را به همراه همرزمانش به گلوله بستند و دیگری را به کمک راهزنان محلی سر در زیر خاک کردند !! و از نسل های بعدی هیچکدام از آنها یک تفکر اصیل بوجود نیامد و یک شخصیت برجسته اجتماعی تربیت نشد حتی یک سیاستمدار درجه سه هم تولید نشد (!!) ولی مجسمه هایی برای فریب مردم در دورانهای مختلف ساخته شد !!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد