یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

کوهنوردی شبانه !!

 

دیشب برای افطار مهمان خانه مادرم بودیم و بعد از افطار رفتیم کوه ... از شانس نوراخانیم نه باد بود و نه هوا سرد بود ، و بهتر از همه اینکه خلوت هم بود ... البته برخی برای اینکه به روزه داران نخورند و احیانا روزه دار شناخته نشوند ، یک ساعت قبل از افطار از کوه برمی گردند !!

   

طبق معمول و بدون توجه به شیب کوه ، نوراخانیم یک ریز حرف می زد و بالا می رفت !! سنگ های کوچک را بر می داشت و کنار سنگ های بزرگ می گذاشت و می گفت : " بروید پیش مامانتان بنشینید !! "  در مجموع شاید دویست متری را روی شانه های من بود و البته با اصرار من !! و تمام راه را خودش رفت ...

 

 


با چند نفر خوش و بش کردیم و برگشتیم ... وقتی به خانه رسیدیم من از روی عکس ها ، ساعت اولین عکس گرفته شده و آخرین عکس را نگاه کردم و دیدم کوهنوردی ما با نوراخانیم نه تنها آهسته تر از صعودهای همیشگی نبود ، بلکه کمی هم سریعتر بود !! در مسیر برگشت ، نراخانیم توی ماشین خوابید و وقتی داشتیم از راه پله بالا می رفتیم صدای خروپف اش توی گوشم بود !!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد