یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

اولین نشست قرن !!

 

ما با خیلی ها نشست و برخاست داریم ... خیلی از این نشست و برخاست ها راهم  دوست داریم ... ولی برخی نشست ها هستند که خیلی خاص هستند و برای خودشان سر و گردنی دارند !!

   

تقریبا نیمه دوم اسفند بود که یکی از دوستان از کانادا رسید ... دوستان کانادایی من هر کدام با آن دیگری، 180 درجه فرق دارند و برای اینکه ذهنتان زیاد بیراه نرود بهتر است در ذهنتان یک پیچ ارشمیدس تصور کنید و جایگاه افراد را روی آن بچینید !!

 

 مارپیچ ارشمیدس - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد    


خلاصه اینکه یکی از اینهمه دوستی که در کانادا دارم آمده بود تبریز ... برخی ها نمی خواهند دیگر برگردند و برخی ها هم نمی توانند و در این میان کسانی که می روند و می توانند بیایند و بروند ، از همه شان بهتر هستند !!

 

نوبت اول دیدارمان را دو نفری برگزار کردیم و در کافی شاپ ، مجتمع تجاری و تفریحی لاله پارک بودیم !! قبل از اینکه به قرار برسم ، از فرصت استفاده کرده و ا ز برج تجارت جهانی تبریز عکسی به یادگار گرفتم ؛ به وقت قرار ؛ ساعت 7عصر!!


 

با این دوستم قبل از اینکه برود ، زیاد دورهمی داشتیم و البته غالبا از نوع دور میزی بود و تقریبا هفته ای دو یا سه شب باهم بیرون شام می خوردیم و همیشه صحبت های خوبی بین ما رد و بدل می شد ... مطالعات خوبی داشت و سوادش هم بالا بود و رفتن اش را من بعنوان مهاجرت یک مغز پذیرفته بودم !! با فرار مغزها میانه ی خوبی ندارم و معتقدم یک مغز خوب فرار نمی کند !! بلکه از یک موقعیت به موقعیت مناسب (!) دیگر نقل مکان می کند !! و این نقل مکان از موقعیتی به موقعیت مناسب اصلا رنگ و بوی سیاسی ندارد و یک انتخاب شخصی هست ... واژه فرار مغزها از ابزارهای سیاسیون می باشد !!!

 

این دوست من وقتی به کانادا رفت ، ارتباط مان قطع نشد و خدا را شکر خودش هم در اینستا و تلگرام در دسترس بود ... برای قرار گرفتن در جایگاهی که دوست داشت قرار بگیرد (!) کمی به مشکل برخورد ولی خدا را شکر تقریبا یک سالی می شود که جایگاه در خوری یافته است و در یکی از معتبرترین شرکت های مهندسی - معماری ونکوور  راهش را پیدا کرده است !! خیلی ها هستند که فکر می کنند جایگاه مناسبی برایشان پیدا نشده است ولی بنظر من هر شخص در هر لباس و شغل و سوادی ، باید برای رسیدن به جایگاه مناسب خود تلاش بکند ... کسانی که در جایگاه مناسب ( از نگاه دیگران !! ) بدنیا می آیند غالبا از آن جایگاه سقوط می کنند و یا برای ماندن در همان جایگاه ، به همان اندازه تلاش می کنند ؛ تلاشی سخت (!) ،  که دیگرانی که از دور آنها را با حسرت می نگرند ، آن را درک نمی کنند !!

 

دوستم رسید و نشست آخر قرن مان شروع شد ... یک ، دو ، سه رسیدیم به حوالی ساعت 10 و شام را هم بیاد عهد قدیم با پیتزا سرهم بندی کردیم !! و در ادامه حوالی ساعت 12 شب بود که با اسنپ او را به خانه شان رساندم و خودم به خانه برگشتم !! ماشین او بعد از رفتن اش در پارکینگ شان مانده بود و در چند روزی که خانه بود، نرفته بود به آن سر بزند !! آمده بود پدر و مادرش را ببیند و خیلی هم رعایت می کرد که ناقل کرونا به خانه نباشد !! و دیگر اینکه از رعایت کانادایی به رعایت ایرانی رسیده بود و می گفت :" شما فکر می کنید که رعایت می کنید ولی اگر آن محیط و مدیریت بهداشتی را هم می دیدید ، می فهمیدید که رعایت شما اصلا رعایت محسوب نمی شود !! " به نقل از او رعایت شیوه نامه های بهداشتی کرونا (!)  تا ژنو در سوئیس محسوس بود و عدم رعایت از فرودگاه استانبول محسوس تر بود تا اینکه درایران تقریبا تمام شده بود !!

 

بحث های دیگری هم داشتیم که بیشتر تجزیه و تحلیل های رفتاری و اجتماعی و ... اینکه چرا آنجا آن و اینکه چرا اینجا همچنان این ...

 

خلاصه اینکه بعد از یک نشست 5 ساعته ، قرن را وداع کردیم !!

 

دیروز عصر دوباره باهم قرار داشتیم ؛ باز همان ساعت 7 عصر و این بار در مجتمع تجاری - تفرحی اطلس ... موقعی که به آنجا رسیدم ، طبق معمول 5 دقیقه به وقت قرار مانده بود (!) و غروب زیبایی در آسمان در حال شکل گرفتن بود ... زیباتر از آن بود که موبایل بتواند آن را ثبت بکند ولی من یک چیزی ثبت کردم تا به یادگار بماند از وقت قرار در قرن جدید!!


 

ساعت مچی ام به وقت پارسال بود و وقتی نگاه کردم ، 8 را نشان می داد که بعد از خواندن پیامی که از بانو آمده بود متوجه شدم که آن 8 به وقت سال جدید ؛ 9 می باشد !! و کمی هم حرف زدیم و از خودمان با نوشیدنی های کلاس بالا پذیرائی کردیم !! لیموناد ، هات چاکلت ... و بعد به دوست مشترکی زنگ زدم و البته اصرار داشت که با خانم و پسرش بیاید ولی گفتیم که بدلی نزدیکی زمان بازگشت و مسایل احتیاطی برای مثبت نشدن در فرودگاهها و ایضا برای ناقل نشدن در چند روز باقی مانده (!) فقط خودش بیاید و او هم آمد و نشست مان را کش دادیم تا حوالی ساعت 10/30 ...

 

یک عکس دورهمی از نوع سلفی گرفتیم از اولین نشست قرن !! یکی را هم دادیم تا صاحب کافه از ما بگیرد ...

 

دوستم از کانادا برایمان سوغاتی به رسم یادمان آورده بود و البته طبق معمول باکلاس برخورد کرده بود ... هم برای من و بانو و نوراخانیم !! هم برای دوستم و بانو و سبحان خان !! و هم برای فوتورافچی و بانو و دخترانش ؛ نیل و نیکا جان !! فوتورافچی در سفر نوروزی بود و مجال دیدار نیافت !! وسایل را با اسم مشخص کرده بود و بسته بندی کرده بود و قرار بود من به آنها برسانم ...

 

شب در خانه ، بانو گفت که بیاور ببینیم کادوها چی هستند !! اگر اصرار او نبود من می توانستم هفته ها صبر بکنم !! من علاقه ای به باز کردن کادو ندارم و دوست دارم کادوهایم را همانطور بسته نگهدارم !! و در این مورد دقیقا 180 درجه با بانو اختلاف نظر دارم و بانو تا کادو را باز نکند قرار نمی گیرد ... کادوی من از قبل مشخص بود و عکس اش را فرستاده بود !! یک جفت کفش اسپورت ... مابقی را نمی دانستم ...

 

کادوها خودشان داستان جدایی دارند ...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد