یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

صبح شد ...

 

صبح جمعه هست ، شب خانه مادر بانو ماندیم !! صبح طبق معمول جمعه ها ، نیم ساعت زودتر از بقیه روزهای هفته بیدار شدم (!) ...

 

حوالی ساعت ۵ بیدار شده بودم،،. یک چشم روی هم گذاشتم و یکهو هر چی کوهنورد توی حافظه داشتم توی خوابم ظاهر شدند ... حتی آنها که باهم سالهاست قطع رابطه داریم ، خوشان خوشان آمده بودند برای خوش و بش کردن !!

 

چشم باز کردم و شده بود یک ربع به هفت !!!

 


لباس پوشیدم و راهی شدم برای خرید نان سنگک تازه برای صبحانه روز جمعه !! در شهر ما خوردن نان سنگک تازه برای صبحانه روز جمعه می تواند نمودار سنجش خیلی چیزها باشد !!؟

 

جلوی نانوایی آنقدر خلوت بود که شک کردم شاید تعطیل باشد ... سه نفر با رعایت پروتکل ها ، داخل و توی شکم هم ایستاده بودند ، بیرون زیاد سرد نبود ... کسانی که پروتکل بهداشتی رعایت می کنند ساعت تردد و مکان فعالیت خودشان را دارند و بقیه هم ساعت و مکان و ... خودشان را !!!

 

لازم نداشتم ولی ۵ تا گرفتم و دو کوچه بالاتر به دوستی زنگ زدم تا بیاید نان تازه بدهم و سورپرایز بشود ... دخترها را شوهر داده و حالا با خانم تنهایی ماه موم عسل را می گذرانند !!؟ یکی برداشت و گفت کافیه و کلی تشکر کرد ...

 

توی خانه نورا تازه از خواب بیدار شده بود ... چشم که باز کرد و دید هوا روشن است گفت : خورشید درآمده است !! و این یعنی نوید یک روز دیگر ... وقتی وارد آشپزخانه شد دید من و مادرش هستیم و بقیه نیستند ... گفت : من بروم قوقولی بکنم تا آنها هم بیایند !!

 

و جمعه شروع شد ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ولی جمعه 19 آذر 1400 ساعت 09:05 https://audio-file.blogsky.com/

صبح تان بخیر

سلام
صبح شما هم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد