صبح جمعه قرار بود برویم یک ددر دورهمی ... حوالی ساعت 8 تنها چیزی که ذهن خطور می کرد (!) لغو برنامه بود (!؟) چون ابرهای سیاه بالای سرمان بودند ؛ آنهم با خشانت بالا !! و هوا هم خیلی سرد بود و باد هم که حضور صد در صدی داشت !!
دوستان رسیدند و حتی پیشنهاد داشتیم که بگردیم و برویم طرف جلفا که هوایش گرمتر هست !! ولی ما برنامه ای که ریختیم را اجرا می کنیم !! مرغی که پرید ، دیگه پریده !! برنامه ای که مهر تائید خورد !؟ دیگه تائید خورده !!
مسیرمان طرف شهرستان بستان آباد بود و البته همه ی همراهان ، به جز کودکان ! ، ته دلشان مردد بودند که آنها را کجا می برم !! و فکر می کردند که در آن حوالی جایی که دلچسب شان باشد مشکل پیدا بشود !!! و این هم مشکل همه ی کسانی ست که به هر عنوان و دلیل مجبور می شوند جلوی این خلق الله راه بیفتند !! رفتیم طرف سد خاکی روستای الخلج !!
صبحانه را در قسمت غربی دریاچه خوردیم و بعد آمدیم دوری زدیم و جای مناسب تری یافتیم و تا عصر در قسمت شمالی دریاچه سد بودیم !! وقتی می گویم دریاچه فکرتان راه دور نرود !! بدلیل کم آبی که مقصر آن دولت می باشد !! ( آنهم به دلیل فساد زیادی که در بین دولتمردان و مدیران وجود دارد و باعث کم شدن باران و رحمت الهی شده است !! و بی حجابی و سایر منکرات اصلا در کنار آن دیده نمی شود!!! ) مساحت دریاچه سد تقریبا یک دهم چیزی بود که من در نوبت آخری که آنجا بودم ، دیده بودم !! اگر تابلو نبود ، شاید فرعی دریاچه را رد می شدیم !!
و تاعصر آنجا بودیم و روزگار گذراندیم ...
سلام
چه عکسهای زیبایی ..
انعکاس ابرها در آب دریاچه چقدر زیباست.
همیشه به گشت و گذار
سلام