یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

گذشت زمان !!

 

دیروز برایم پیامی آمد از طرف آقئین (برادربانو) و ترانه ای فرستاده بود که دختر عالیم قاسیموف اجرا کرده بود ؛ فرغانه !! این پدر و دختر در عالم موسیقی برای خود حساب جداگانه ای دارند که محل بحثش در اینجا نیست ... اصل ترانه بنام غوغای ستارگان می باشد که شاید چندسالی از من بزرگتر بوده باشد ؛ و با اجراهایی مختلف!!

  

 

سالهای خیلی دور ، وقتی من دبیرستان بودم و خبری از تکنولوژی های امروزی نبود !؟ موسیقی و ترانه ، حال و هوای دیگری داشت !! این ترانه که ذکرش رفت یکی از چپی ترین ترانه های آن زمان بود و تا قبل از پاکسازی فرهنگی سال 61 یکی از ترانه های ویژه برای گروه های فکری چپ بشمار می رفت و بعد از 61 تبدیل شد به سرود حماسی گروههای مبارز و ضدانقلاب که تقریبا در دو گروه مجاهدین خلق و کومله ها طرفدار داشت و رادیوی این گروه ها هر روز شونصد بار این ترانه را پخش می کرد !!

 

اولین مواجهه من با این ترانه همان سال اول دبیرستانم بود ، حوالی 62 شاید !! در آن بگیر و ببندهایی فرهنگی ، کتاب هامان را باز می کردند و دفترهایمان را ورق می زدند تا مبادا از این ترانه در آنجا ردی باشد ... من سال اول بودم و مظلوم و قدکوتاه و بیبی فیس تر و ... کلا به من نمی آمد که برای مسایل سیاسی رایج کششی داشته باشم !! غالبا هم مورد توجه گروه تجسس مدرسه نبودم !! یک روز موقع ورود به مدرسه از ازدحام ورودی معلوم بود که گروه تجسس بدنی و کیفی و ... فعال تشریف دارد ! دبیرستان ما ته یک کوچه حدودا 50-60 متری بود و یکی دو نفر از افراد تجسس می رفتند سر کوچه می ایستادند تا اگر کسی با دیدن ازدحام بفکر عقب رفتن و ... شد،  او را شناسایی بکنند !

 

یک نفر بدجوری هول شده بود و نمی دانست چکار بکند !؟ از نفس زدن هایش و این پا و آن پا کردن هایش و ... کاملا معلوم بود !!! خانه شان یک خیابان بالاتر از ما بودند و نیمه های مسیر مدرسه همدیگر را می دیدیم و البته بعدها خیلی نزدیک تر شدیم و حالا چند برابر دورتریم !! دبیرستان ما محوطه بزرگی داشت و در ساعت ورزش دو کلاس باهم ورزش داشتند یک کلاس اول  با سومی ها و نوبت بعدی یک کلاس دوم با چهارمی ها !! البته این را هم بنویسم که اختلاف سن کلاس ها یک سال و دو سال نبود !؟ بدلیل اینکه زمان جنگ بود ، خیلی ها عمدا مردود می شدند تا سربازی نروند و برای همین اختلاف سن تا ده سال هم در کلاس ها وجود داشت ... مثلا در کلاس ما فقط من و دو نفر دیگر در سن قانونی کلاس مان بودیم و بقیه چندسالی از ما بزرگتر بودند !! یک متاهل هم داشتیم که بچه هم داشت ولی ازدواجش قولنامه ای بود و ثبت رسمی نشده بود و برای همین مشکلی برای حضورش در مدرسه نداشت ، ماشین هم داشت و می آورد توی حیاط دبیرستان پارک می کرد درحالیکه آقا مدیر ماشینش را بیرون و در خیابان می گذاشت !! و ایشان مبصر کلاس ما بود !! و همیشه در شلوغ بازی های که می کردیم و دعواهایی که با دبیرها داشتیم ! طرف ما بود و می گفت صاحبان قانونی کلاس اینها هستند و ما مهمان خودخوانده هستیم و باید طرف اینها ( ما سه نفر !) باشیم !! 

 

خلاصه اینکه آن شاگرد کلاس سومی بعد از کش و قوس فکری زیاد ، کاغذی از جیبش درآورد و خیلی آرام به زمین انداخت ... من پشت سرش بودم و نمی دانم چرا !؟ کاغذ را برداشتم و توی جیبم گذاشتم ، طبق معمول نوبت من که رسید ، مرا رد کردند و رفتند سراغ نفر بعدی !! من کاغذ را به خانه آوردم و این ترانه در آن نوشته شده بود !! یک جرم خیلی سنگین !!؟ بعضی ها که فکر می کنند مثلا نسل سوخته هستند !؟ اصلا خواب آن روزها را هم ندیده اند !! و بدنشان حرارتی ندیده است !!


من تا آن روز آن ترانه را نشنیده بودم و از رویش رونویسی کردم و در خانه نگه داشتم ؛ شعرش را ازبر بودم ولی آهنگ خواندنش را نمی دانستم ... کاغذ اصلی را نگهداشتم و بعدها ، یک روز که طرف داشت خیلی از زرنگی های تعریف می کرد بهش دادم و گفتم کاش عکس رنگ پریده ات را هم می توانستم بیادت بیاورم !! رفته بود خدمت سربازی ، بعد از چند سال مردودی !! و دو سالی اسیر بود ، آنهم اسیر وی آی پی !؟ طبق تعریف خودش آنها را سوا کرده بودند و پروار کرده بودند برای نمایش در مقابل دوربین های صلیب سرخ و رسانه ها ... !! بعد از آزادی هم که با استفاده از موقعیت و امتیاز تا حد مدیریت در سازمانی بالا رفت و حالا که بازنشسته شده است !؟ هم اوضاع مالی اش خوب است !! و هم ساز مخالفش کوک است !! و اگر امثال ما نباشیم که گذشته اش را بیاد بیاوریم، برای خودش چگوارائی بوده این هوار !!!

 

سالها بعد در اجراهایی مکرر ، مرضیه هم آن را برای مجاهدین خلق در انگلستان خواند !! و این ترانه همچنان برایم پرخاطره بود ، کومله ها در کردستان ، نیمه شب ها آن را در بیسیم ها پخش می کردند و بسیم چی ها را مشغول می کردند !! تا اینکه دولت آب پاکی روی این ترانه ریخت و محمد اصفهانی آن را با پول بیت المال !؟ بازخوانی کرد و این ترانه زیبا از اختفاءبیرون آمد و خودی شد !!

 

اینکه حالا چرا فرغانه قاسیموف ترکی شده ی آن را اجرا کرده برای من می تواند جای چند سوال و چند چراغ باشد !؟!؟ ولی واقعا اجرایی بسیار زیبایی هست و از دیروز شونصدبار آن را گوش داده ام .... و حالا که از تایپ خسته شده ام ، چون در تبلت نوراخانیم می نویسم !؟ می بینم که هشتاد درصد حرفها را ننوشته رد شده ام !!

 

باز امشب در اوج آسمانم

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین جمعه 11 تیر 1400 ساعت 19:19 http://www.parisima.blogfa.com

سلام

ترانه بسیار زیبا بود، با خانواده شنیدیم و لذتش رو بردیم
ممنون

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد