یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

یک صبح جمعه

 

امروز صبح رفتم تا نان تازه بگیرم ... بعد از سی روز صبحانه نخوردن (!) وقتی آدم می رود نان تازه بخرد ، انگار در یک شهر غریب به دزدی رفته است !! دو تا از نانوایی ها بسته بودند و از قرار معلوم قبل از تعطیلی راهها ، به روستایشان رفته بودند !!

  

 

یک جایی هم تازه باز شده است و روش پخت نان کمی ماشینی  تر و صنعتی تر تشریف دارد ، رفتم و صف ایستادم !! تقریبا 90درصد آدمهایی که توی صف بودند منتظر خرید نان بودند تا بعد بروند برای قدم زنی و ورزش صبحگاهی !! از تیپ بدنی شان و لباسی که پوشیده بودند معلوم بود و احیانا از حرفهایی که باهم می زدند !! نیم ساعتی در نوبت بودم و نان گرفته و به خانه آمدم ... توی راه آنقدر با خودم مشغول حرف زدن بودم که یادم رفت چند قلم وسایل دیگر بخرم ؛ البته سفارش نشده بود هاااا !؟ برای شارژ یخچال ! می خریدم !!

 

بعد از خوردن صبحانه ی سرپایی (!) دیدم که بانو چند قلم کتاب اینترنتی دانلود کرده است و من هم برای اینکه از قافله عقب نمانم (!) نشستم و یک سری کتاب آموزش زبان چینی دانلود کردم (!؟) و بعد از دانلود حدود 20 - 30 صفحه ای را مطالعه کردم ببینم اوضاعش چطور است !؟ چینی ام را نمی دانم ولی بعداز مطالعه همین ده - بیست صفحه (!) کونگ فو ام خیلی پیشرفت کرده است !!فردا پس فردا شاید  زبان چینی !! هم بیاید جزو دروس درسی بچه ها !! بهرحال زبان بیگانه ، زبان بیگانه هست و ما هم که بیگانه پرستیم !!

 

بگذارید کمی یاد بگیرم ، حتما به شما هم یاد خواهم داد!!


تازه نشسته بودم چند تا کلمه ی کلیدی یاد بگیرم که بانو آمد و بقول شاعر : " داد جارویی بدستم آن نگار      گفت کز دریا برانگیزان غبار "

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1400 ساعت 18:59 http://www.parisima.blogfa.com

سلام

از نون گفتید و داغ دلم تازه شد!

کیفیت نون در شیراز اصلا خوب نیست و یادمه سالها قبل در یکی از خیابون های شیراز یک نانوایی آذربایجانی کشف و کلی ذوق کردم!! اون نانوایی یاغلی کوکه میپخت و من مرتب همسرجان رو میفرستادم اووووون سر شهر تا برام نون وطنی!! بخره و با لذت میخوردم .. بعد نمیدونم به چه دلیل تعطیل شد و حال ما هم گرفته!!

والا با تشریف فرمایی چینی ها بعید نیست در آینده دروس مدارس هم به زبان چینی تدریس بشه! بهرحال دوستان رو بی نصیب نگذارید از آموزش! چرا که زکات علم در نشر آن میباشد!

سلام
یادمه خیلی سال پیش من توی مسیر شیراز به بندرعباس ، اتوبوس یک جایی توقف داشت برای شام ... من داشتم نانی که آورده بودند را بررسی میکردم که بغل دستی ام به من گفت از کجا آمده ای ؟ گفتم از تبریز گفت حق داری به این نان ها این جوری نگاه بکنی ! من چند سال تبریز بودم و نان های آنجا را می شود خالی خالی خورد و لذت برد ! از آن داستان حدود 30 سال می گذرد و من همیشه شکرگزار نان تبریز بوده و هستم و هیچوقت یادم نمی رود ... زبان خوانی خوب است ولی زبان دانی بهترتر است !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد