یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

اتفاقات رمضانی !

 

دیروز بعداز ظهر زنگ زدند و قرار شد برای افطار برویم خانه برادربزرگم که سهام افطار اول ماه را از مادر خریده بود (!!) و بنوعی اولین افطار بعد از فوت برادرم محسوب می شد ...

  

خلاصه اینکه سرراه خواستم از نان-شیرینی های مخصوص ماه رمضان بخرم ، ما به آنها کمانج یا کماش می گوئیم و نمی دانم  جا ی دیگر چه می گویند !؟ چون ماه رمضان جای دیگری نبوده ام !!



===


حوالی ساعت 20 بود و تقریبا شهر در فعالترین حالت خودش بود و همه در خیابان ها بودند !! شلوغی این ساعت از روز که کمی مانده به افطار است ، مختص ماه رمضان است !! چشم تان روز بد نبیند ، یک صف طولانی هم جلوی قنادی محل بود ( برای گرفتن این قبیل نان - شیرینی ها ) که پهلو به پهلو می زد به صف مرغ !! معلوم نیست مردم از نداشتن توی صف مرغِ نرخ دولتی می ایستند یا از داشتن توی صف قنادی !؟!؟

 


===


طبق عادات مختص ماه رمضان ، هر روز یک جزء قرآن می خوانم که عمدتا هدیه به اموات دور و نزدیک است و اگر چیزی به من برسد از ناحیه تورق و خواندن است !! وسط کار به این آیه رسیدم و وقتی خواندم یاد اصلاح طلب های خودمان افتادم و یهو دیدم به آخر صفحه رسیده ام و باز دارم به آنها فکر می کنم ( خدا لعنت شان بکند ؛ برگشتم و آن صفحه را دوباره خواندم !! )

 


===


موقع سحر بود و داشتم می رفتم بخوابم که چشمم به چراغ روشن و صفحه ی مونیتور ظرفشویی افتاد !!

 


دو ساعت با خودم مشکل داشتم که   H2O را می دانستم که آب است ، این دیگر چیست !؟ ولی می دانستم که از تغییرات ساعت خواب و خوردن است !!

 

====


امروز توی اتوبوس داشتم یک مسیری را می رفتم و تقریبا از ابتدا تا زمان پیاده شدن توی گوشی بودم !! یکی بغل دستم نشسته بود و یک جایی از مسیر به من گفت :" آقا می توانم مزاحمتان بشوم !؟ " سرم را از گوشی بلند کردم و با خنده گفتم : " مزاحم !؟ نه !! چون بلافاصله در ایستگاه بعدی پیاده می شوم و خودم را از شر مزاحم خلاص می کنم !! " کمی زور زد تا از فضای گیجی که بین شوخی و جدی برایش پیش آمده بود خارج شود و با خنده گوشی اش را نشانم داد و گفت : " من هی می خواهم وارد بانک بشوم ولی قبول نمی کند ! " نیم نگاهی به گوشی اش کرده و گفتم : " صفحه کلیدت را انگلیسی کن و اطلاعات را وارد کن !! " گفت : " آخه من انگلیسی بلد نیستم ! " گفتم : " گوشی خودش بلد است !! شما صفحه کی برد را این جوری انگلیسی کن ! و عددهایت را این جوری وارد کن ! غلط بکند که قبول نکند !! " و دوباره صفحه کلیدش را فارسی کردم ...

 

تشکر کرد و گفت : " آدم بانمکی هستی ولی خیلی ترسناک برخورد می کنی !! "

 

نظرات 2 + ارسال نظر
نگین یکشنبه 29 فروردین 1400 ساعت 22:15 http://www.parisima.blogfa.com

سلام

آقا از شما بعیده حین اتوبوس سواری مشغول گوشی باشین! شما باید به رسم وبلاگ نویسی، چشمتون دنبال سوژه باشه!!

HO2 هم فکر کنم آب تصفیه نشده ست!!!

سلام
مسیر را اولین بار بود می رفتم و فرصتی بود برای چک کردن موبایل !
جابجایی مولکولی بوسیله مایع ظرفشویی !!

همطاف شنبه 4 اردیبهشت 1400 ساعت 06:43 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
.
اول از آخر: جمله آخر را به من هم گفتند البته به لهجه خراسانی
بعد: به به! چه صف بهداشتی طور... گاه می بینم خلق الله اینجا از انتهای صف تا چندمتری مغازه (نانوایی، قصابی یا...) کنار هم و نزدیک هم! هستند، تا چندمتر ورودی یهو، پروتکل! بهداشتی رعایت شده و با فاصله ایستادند

سلام
خووو خراسانی اش را می نوشتید تا ما هم یاد بگیریم ..
بعضی جاها که عجله نیست ، نه به خاطر رعایت بهداشت ، بلکه کمی برای کلاس گذاشتن ، فاصله رعایت می شود !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد