خدا را شکر که امسال را هم سپری کردیم و البته خدا را شکرتر که مثل برخی ها کارمان به مرثیه و آه و اوف نگذشت !! ما هم عزیزانی از دست دادیم !! و فرصتهایی برایمان ممکن نشد !! ولی دلیل نمی شود که مثل برخی ها این سال را از عمرمان ندانیم و بدبختی هایمان را به آن نسبت بدهیم ...
دوستانی دارم در کسوت نویسنده و خبرنگار (!) و همگی متحد الشکل و متحد الباس و متحد القلم شده بودند در رثای سالی که گذشت و برای همین صفحه ی اول روزنامه سرخاب را مزین به قبرستان کرده بودند !! تا مثلا از قافله عقب نمانند ... مطمئنا اگر از من می خواستند (!) و قلمم قدرت داشت (!) مثل همیشه مطالب سبز می نوشتم در وصف روزگار (!) هرچنددر مورد آدمهای جامعه ام و گردانندگان اقلیت (!) و گردندگان اکثریت (!) تا سالهای سال باید خاکستری و سیاه نوشت !!
بوی عید و بوی سبزی
سبزه هایی که بانو برای عید تدارک دیده !!
سبزه های باران خورده ( البته بوسیله آبپاش ! )
بوی عیدی
کارهای نمدیِ دست ساز ، دست دوزِ همطاف بانو
این کادوها هم تا بدست صاحبانشان برسد ، به عید خوردند و شدند عیدی !!