یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

داستان جدید !!

 

دیشب توی خواب یک جایی رفته بودم !! حالا چراییش را نمی دانم !! و نمی دانم جریان چی بود و کمی بعد یک جایی نشسته بودم و داشتم به یک عده توضیح می دادم !! از این قسمت داستان هم  چیز زیادی بیاد ندارم !

   

کمی بعد بیدار شدم و دوباره خوابیدم و این بار کمی وضوح خواب بالا رفته بود و شاید هم کمی بیداری به آن اضافه شده بود !! از قرار معلوم من نویسنده بودم و در تالار قبلی کمی از داستان را خوانده بودم و حالا در یکی از کریدورها گیر یک عده افتاده بودم که ظاهرا برای سوال و جواب در مورد داستان آمده بودند ولی بیشتر شبیه درگیری و دعوا بود !! و به کمک افرادی که انتظامات سالن را بعهده داشتند از دست آنها خلاص شدم !!

 

کمی بعد توی ماشین بودم ... بیشتر حواسم به این بود که کجا هستم و تاکسی دارد مرا به کجا می برد !! گاه توی کوچه ها می پیچیدیم و گاه جایی مثل بزرگراه بودیم ؛ البته از نوع خاکی اش !! کم کم داشت حوصله ام سر می رفت ... کمی بعد سر راه ، راننده ،  یکی را سوار کرد !! من با خودم فکر می کردم اگر اسنپ گرفته ام (!) این دیگر چه کاری ست که کرد !! و پیش خودم فکر می کردم که امتیازش را کم بدهم و حتما قید بکنم که مسافر برداشته بود!!

 

مردی که توی راه سوار شده بود ، سرش را به عقب برگرداند و از من پرسید : " شما نویسنده ی کتاب " مردی که اسمش را فروخت " هستید !؟ " خیلی تعجب کردم ، من او را می شناختم ولی خیلی کتابی حرف می زد !! فکر کردم شاید ماشین مال اداره است و دارد مرا به هتلم می رساند !! آیا نام کتاب هم همان بود !؟ اگر نبود پس چی بود ؟!! ( توی خواب دنبال چیزی گشتن بمراتب سخت تر از بیداری است !؟ ) گفتم : " بعله ، من آن را نوشته ام ! " گفت : " من از آن خوشم آمد ... ولی توی جامعه ای که ما زندگی می کنیم ، شما باید خیلی احمق باشید که چنین موضوعی را پررنگ کرده اید !!؟؟ بعد از این باید مراقب جان خودتان باشید !! یعنی کسب شهرت به قیمت جان می ارزد !؟!؟ "

 

از خواب بیدار شدم ... از تمام خواب فقط یک اسم برایم مانده بود ...  مردی که اسمش را فروخت !!  ... و تقریبا از وقتی بیدار شدم تا همین حالا که این پست را می نویسم ، از فضای آن کتاب و موضوعش بیرون نیامده ام !!!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
نگین یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 23:52

سلام

امان از این خوابهایی که حال و هواش تا ساعتها و بلکه روزها آدمو رها نمیکنه ...

پریشب خواب میدیدم دانشگاهی قبول شدم در افغانستان!! بعد عمه همسرم که به زبان افغانی آشنا هستن؟؟؟!!! منو همراهی کردن برای ثبت نام!!

همونطور که ایشون مشغول صحبت با مسئولین دانشگاه بودن من یهو سرمو برگردوندم و دیدم بچه هام وسط یک کاروانسرای قدیمی روی تشک های سفیدی خوابیدن و تعداد زیادی مار بزرگ با سرعت تمام به سمت رختخواب بچه ها میرن .. حالا هرچی میخوام داد بزنم که بچه ها بلند شین فرار کنین الان مارها نیشتون میزنن، صدا از حنجره ام بیرون نمیاد .. خدا نصیب هیچکس نکنه این هول و ولایی که توی خواب به آدم دست میده ..

سلام
خواب ها ریشه در ناخودآگاه های آدمی دارد و برخی خودآگاهها در خواب دست دراز می کنند و آنها را از اعماق مغز بیرون می کشند و مشترکا فیلمی بنام خواب بازی می کنند ... ( این تعریف از خواب را یونگ هم ارائه نکرده !! و اورجینال پادویی می باشد !!)
در برخی آدمها که کمی پریشانی روان و روحیه دارند ، این ناخودآگاه ها خودشان سرریز می شوند و نه تنها خواب که وارد زندگی و افکار روزانه می شوند و چقدر بد است که ناخودآگاه اتفاق بیفتد ... خاصه ناخودآگاه های که ریشه در استرس و ترس دارند

شوهر عمه همسرتان ؟! دیده اید که افرادی در خواب تردد دارند که گاهی در بیداری آدم یادش رفته که چنین کسی هست یا نیست ؟!

سهیلا دوشنبه 18 اسفند 1399 ساعت 17:25 http://Nanehadi.blogsky.com

حالا محتوای کتاب چی بود.یه خورده برامون بگید بعد بنویسیدش.

سلام
محتوای کتاب موضوع خوبیه ... ولی زمان طرحش نیست ، خاصه در جامعه ما !!! البته جامعه جهانی هم با آن مشکل دارد و بنوعی کلاهبردارانه با آن برخورد می کند ...
ولی تقارن خواب با روز جهانی زن برایم جالب بود ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد