یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

به بهانه کریسمس !!

 

امروز صبح ، بعد از یک شب برفی ، آنهم از نوع سنگین اش !! از خانه زدیم بیرون تا برویم خانه برادربزرگم و در ادامه برای ناهار خانه ی مادرم دعوت بودیم ... دیروز دو نوبت حیاط را پارو کرده بودم و برای امروز صبح ، بیشتر از چند سانت در حیاط برف نبود که آن را هم تا ماشین گرم بشود ، پارو کردم !!

  

 

بعضی چیزها را ما از بچگی (!) کمی غلط یاد گرفته ایم (!) البته بیشتر به باور امروزی ها (!؟) و گرنه در آن زمان ها اینها نه تنها غلط نبودند بلکه از مواردی بود که نیاز به ذکر نداشت و جزو مقدمات و ملزومات همسایگی و شهروندی بود !!! مثلا وقتی برف می آمد ما نه تنها جلوی در خانه مان ، بلکه جلوی در خانه همسایه را هم تا جایی که می توانستیم برف روبی می کردیم و اگر این کار را نمی کردیم ، مطمئنا پسر آنها این کار را می کرد ( روبیدن جلوی در خانه ی ما ! ) و ما کمی شرمنده می شدیم !! این کارها را نه به خاطر شرمنده کردن (!) که بعنوان وظیفه می کردیم ولی اگر کسی برایمان می کرد ، شرمنده می شدیم که چرا عقب ماندیم !! چون فرقی نداشت که خانم همسایه پایش لیز بخورد و یا مادر خودمان !!!  و گاه اگر جمعه بود و کار و درس نداشتیم ، سراسر کوچه را برف روبی می کردیم !!!

 

این روزها وقتی صدای پارو می آید می توانید به پنجره ها نگاه بکنید و ببینید که چگونه همسایه ها تماشا می کنند و هم خودشان را پشت پرده و کرکره مخفی می کنند و هم اینکه ته دلشان خوش هستند که یکی دیگر این کار را کرد و خیال آنها کمی راحت شد !!! ولی من برای اینکه حتی در این دوره و زمانه و با دیدن این رفتارهای درجه سه (!) ناراحت نشده و روال تربیتی خودم را ادامه بدهم ، روش های مخصوص خودم را دارم !! اول اینکه فکر می کنم کسانی که در ساختمان با آنها مشترکیم (!) د رعین حال که سالم هستند (!) علیل و ناتوان هستند و برای همین اصلا آنها را در این اشتراک بحساب نمی آورم !!! دسته ی دوم را هم اصلا آدم حساب نمی کنم و همچنان که کسی از گاو و سگ و مرغ و خروس انتظاری در این موارد ندارد !! آنها را معاف می کنم !! ( ولی یک روزی طوری به گوششان می رسانم که تا آخر عمر با دیدن من دو سه درجه تب می کنند ! )

 

اینهمه توی پارانتز بود برای از خانه خارج شدن !! و در ادامه مسیر تماشای مسیر برفی و درخت های پوشیده از برف و زیبایی های دو چندان زمستانی ... مسیرمان را از محدوده بازارچه گجیل انداختیم و یک کاج بزرگ که با برف تزئین طبیعی شده بود را تماشا کردیم و در آن شلوغی ، عکسی هم گرفتیم بیادگار ...

 

 



کاج هر کجای دنیا که باشد ، دلخوشی اش را به کاجهای کریسمس گره می زند !!

 

نظرات 5 + ارسال نظر
محمدرضا جمعه 5 دی 1399 ساعت 23:33

سلام
به نظرم این اپیدمی در تمام ساختمانهای اشتراکی بشدت مشترک میباشد !! که اگر نبود الان بعد از نزدیک چهل سال سکونت در این ساختمان و جارو و پاروکشی باید این بنده بازنشسته میشدم و از نوع انجام کارهای سخت و زیان آور .ولی من همچنان مشغول انجام وظیفه هستم و دیگر همسایگان محترم !! که بعضی هاشون هم در حد و قواره نوه من حساب میشوند از پشت پرده که نه درست رودر رو رفت و آمد میکنند و به روی سنگ پایشان هم نمی آورند .البته من مثل شما آنها را گاو و سگ و مرغ و خروس حساب نمیکنم چراکه این حیوانات مفید وقتی وارد لانه یا طویله شان میشوند اول با دمشان جارو میکنند و بعد به استراحت میپردازند .بقول قدیمیها ... گاوان و خران بار بردار به زآدمیان !! مردم آزار .

سلام
بیخود نیست که اکثریت مهاجران به کشورهای مرغوب ( از نظر سیستم زندگی ! ) را ابتدا بمدت چند ماه تا چند سال در کمپ و اردو نگه می دارند تا دو دو تای زندگی رایاد بگیرند و بعد بروند توی جامعه ...
متاسفانه در کشور ما ، خاصه بعد از انقلاب (!) ، این مهاجران نه تنها کمپ و اردو ندیده وارد بالا و پائین شهر می شوند بلکه بلافاصله می روند و عضو شورای شهر هم می شوند !!

همطاف یکشنبه 7 دی 1399 ساعت 19:30 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
.
خوبی برف امسال اینجا این بوده که وقتی روی زمین نشست بعدش باران بارید و آب کرد شُست و برد
ولی سرما و یخبندانش هست ها

سلام
اینجا هم بدلیل اینکه شهر تبریز بزرگ است و صنعتی و هوای آلوده !! در اطراف چند برابر تبریز برف می آید ولی ما اگرچه همقد آنها برف نداریم ولی هم اندازه ی آنها سرما را درک می کنیم !!

همطاف یکشنبه 7 دی 1399 ساعت 19:33 http://fazeinali.blogfa.com/

سلامی مجدد
.
از نگین شیراز خبری نیست! متاسفانه وبلاگشان فِرت.
قبلتر که ردپایشان را اینجا می دیدم خیالم راحت بید از حضور و سلامتی شان
ولی اینجا هم کم پیدا شدند که!
خبری؟ نشانی؟ چیزی؟

سلام
من تقریبا هر روز یکبار سر می زنم ولی حالا دارد به یکماه می رسد که نه پستی گذاشته اند و نه تاییدی برای نظرات گذاشته اند !! امروز هم که کلا کرکره پائین بود !! از بلاگفا بعید نیست ولی خودشان هم گهگاه ساز رفتن می زدند ، خدا کند که بیاید !!

همسفر دوشنبه 8 دی 1399 ساعت 01:17

سلام ،ممنون از طرح سوال بنده و پاسخ درمورد نگین بانو شیراز

سلام

الهام چهارشنبه 10 دی 1399 ساعت 12:54

مادر من هم گاهی از این قبیل کارها (از مدل کمی سبک تر) در ساختمان انجام میده و من آنقدر که عصبی و دلخورم از بی مسئولیتی همگانیِ افراد ساختمان، هر بار اعتراض میکنم به مادرم. بعضی چیزها و اخلاق ها و حسناتی رو که از دست دادیم دیگه نمیشه به دست بیاریم. هیچ وقت هم نه شرمنده میشن نه به خودشون میان.

سلام
از این دسته ی اقلیت بودن خیلی بهتر از آن دسته ی اکثریت بودن است !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد