یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

و باز داستان پدرخوانده ها ...

 

امروز طبق پنجشنبه ها نیم قرار خصوصی داشتیم با برادرم ، سر خاک برادر تازه متوفی ... به قدر قرائت یک فاتحه جمع می شویم و می رویم و گاه فرصتی می شود برای سر زدن به دیگرآشنایانی که کم کم دارند لابلای روزمره کی ها گم می شوند ...

   

ضلع شرقی بلوکی که قبر برادر و پدر قرار دارد ، بلوک هنرمندان می باشد ... با سنگ ها و تصاویری و نوشته های که شدیداً آنها را تکیه داده به دیوار فرسوده دنیا نشان می دهد و تاکید بازماندگان برای اینکه آنها در دنیا چنین بودند و چنان بودند ، ولی چه فایده ...

 

و عکس «تاج محل» را در آب

نگاه می‌کردم:

دوام مرمری لحظه‌های اکسیری

و پیشرفتگی حجم زندگی در مرگ.

( سهراب سپهری- مسافر)

 

برخی نوشته ها و عکس ها واقعا قابل تامل بودند و عبرت آموز ...آیا خود متوفایان (!) قبل از فوت (!) به چنین اقدامی توصیه کرده بودند (!؟) یا بازماندگان داشتند خواسته  و دانسته ی خود را پیاده می کردندکه مثلا ارادتشان را برسانند یا به بقیه بگویند که بازماندگان چه اعجوبه ای هستند !! یکی در میان قبور نشسته بود و فاتحه می خواند ... برادرم مرا صدا کرد و گفت : " ببین این را می شناسی !؟ نوشته است پدر ... !؟!؟ " گفتم :" می شناسمش ... بقول بازاری جماعت (!) خدا به همسایه اش رحمت کند !! اگر فلانی آشنایش نبود و بیخود شلوغ نمی کرد ، حالا جای بقیه را هم تنگ نکرده بود !!  " و توضیح دادم که وقتی یکی خوب نباشد و مردم از او راضی نباشند موقع مردنش می گویند خدا به همسایه هایش رحمت کند و خندیدیم ... مرد بلند شد و موقع رفتن گفت : " پشت سر مرده بهتر است رحمت بخوانید " گفتم : " کسانی که سرسری زندگی می کنند ، دوست دارند تا پرونده شان هم سرسری باشد !! کسی که به رحمت و فاتحه و ... اعتقاد دارد ، باید خیلی با دقت زندگی بکند !! دنیا محل بازی با کلمات است و فریب دادن مردم خیلی راحت است !! "

 

روی قبر یکی نوشته بودند " پدر فرش " به برادرم گفتند : " این عجیب پدری بود که فرزندانش هزاران سال قبل از او بدنیا آمده بودند !! " و راستی بازماندگان و ای مریدانش چه منظوری از این نوشته و لقب داشتند (!؟) ، برای یکی نوشته بودند : " پدر جغرافیای صنعت " ، برای یکی نوشته بودند " رامبراند فرش  " و چقدر این زندگی پدرخوانده دارد !!؟؟

 

نظرات 3 + ارسال نظر
امیر جمعه 25 مهر 1399 ساعت 09:04 http://dashtemoshavvash.blogsky.com

سلام
سالها پیش در قبرستان خواجه ربیع مشهد قبری دیدم از یک آتش نشان قدیمی که نوشته بودند پدر آتش نشانی ایران!

سلام
چند وقت پیش هم یکی از مسئولین هلال احمر فوت شد و نوشتند پدر نجات !!

محمدرضا جمعه 25 مهر 1399 ساعت 20:57

ندارم چشم من، تاب نگاه صحنه سازیها
من یکـرنگ بیزارم، از این نیـــرنگ بازیها
زرنگی، نارفیقا! نیست این، چون باز شد دستت
رفیقان را زپا افکندن و گـردن فرازیها
تو چون کرکس، به مشتی استخوان دلبستگی داری
بنازم همت والای بـاز و بی نیازیها
به میدانی که می بنـدد پای شهسـواران را
تو طفل هرزه پو، باید کنی این ترکتازیها
تو ظاهرساز و من حقگو، ندارد غیـر از این حاصل
من و از کس بریدنها، تو و ناکس نوازیها رحیم معینی کرمانشاهی

سلام
معلوم است که این داستان ریشه دارد تا چند هزار سال ، شاید کوروش و داریوش هم از همین قماش بودند ...
داشته باشید تا آن دوست شما سقط بشود و شاید بنویسند پدر آذربایجان !!!

محمدرضا شنبه 26 مهر 1399 ساعت 13:23

سلام
حضرت !! ایشان همزمان و با حفظ سمت پدر چندین مورد و فقره تشریف دارند .حال معلوم نیست همگی آن فرزندان که ایشان پدرشان هستند از یک زوجه میباشند و یا از زوجات متعدد !!؟

سلام
باید فکری به حال این جماعت که در چندین رشته پدر هستند کرد ...
راستی چرا فمنیست جماعت تاکنون به فکر نیفتاده اند تا این خاصیتِ بدِ مردسالاری را ریشه کن بکنند !؟!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد