یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

یک تُکِ پا ددر !!

 

دیروز حوالی ظهر بود که باتفاق مادربانو و برادربانو راه افتادیم تا برویم رفتن تابستان و آمدن پائیز را بتماشا بنشینیم و ناهارمان را در طبیعت بخوریم ... جای دوری هم نمی رفتیم و یک دورِ کوچک شمالی می زدیم !!

  

 

رفتیم حوالی شهرستان ورزقان که برای ددرهای عبوری کمی بهتر از بقیه می باشد ... حوالی سه راهی آستمال - خاروانا یک جایی هست که هر سال به بهانه ای در آنجا چند ساعتی توقف می کنیم ، گاهی برای چایی و گاهی برای عکاسی و احیانا برای ناهار !! بدلیل کمی دور از دسترس بودن همیشه کمی خلوت تشریف دارد ... قبل از ما یک جمعی حضور داشتد و البته در حال ترک محل بودند ، سه ماشین سواری و یک فقره نیسان آبی (!)


 

    

 

ما رفتیم کمی بالاتر و دورتر از آنها زیراندازمان را پهن کردیم ... و کمی بعد اجاق مان را راه اندازی کردیم و من به آقئین گفتم :" هنوز از اجاق آنها دود بلند می شود ، برویم ذغال هایشان را برداریم و استفاده کنیم و اجاق را هم خاموش کنیم ! " باد هم می وزید و رها کردن اجاق روشن در این مواقع اصلا خوب نیست ... اینجا کالیفرنیا نیست که چند صد هزار هکتارش بسوزد و صدایی بلند نشود (!) اول اینکه همش چند وجب بیشتر جنگل نداریم (!) دوم اینکه برای چند هکتار آتش سوزی باید دولت عوض بشود (!!)

 

در همان حوالی اجاق و جایی که نشسته بودند همه رقم آشغالی ریخته بودند که گل سرسبد همه ی آنها پوشک بچه بود (!!) یعنی به جایی که شهرداری ها آشغال تخلیه می کنند بیشتر شبیه بود تا جایی که چند خانواده نشسته بوده باشند !! آقئین هم مرتب سرش را به علامت تاسف تکان می داد ... من چندبار هم نوشته ام که نه از گروه های سبز هستم که می روند طبیعت را تمیز می کنند و نه از گروه های قرمز هستم که آشغال می ریزند !! من یک جورائی بی رنگ تشریف دارم !! زمان های کمی دورتر اعتقاد داشتم که آشغال ریزها آدم های بی تربیت جامعه هستند و باید تربیت بشوند !! بعد به این نتیجه رسیدم که آشغال سازی بدتر از آشغال ریختن هست و چه بسا کسانی که آشغال هایشان را جمع می کنند و گوشه ای رها می کنند هم دست کمی از آشغال پرت کن ها ندارند !! و برای همین در مقابله ی اساسی با مقوله ی آشغال (!) نباید به سراغ آشغال ریزها رفت که در نوع خود و در کشور ما بیشمار هستند (!) بلکه باید با مقوله ی آشغال سازی مقابله کرد ...تولید آشغال در فرهنگ ما نهادینه شده است ... شما وقتی یک برنامه آشپزی می بینید که برای تبلیغ چند فقره قابلمه ترتیب داده شده است با هجمه ی فرهنگ آشغال سازی مواجه می شوید (!) که بعد از برنامه باید چند کیسه ی زباله ، آشغال جمع آوری بشود !!

 

سالهای دورتر در هر کوچه ای ( اگر بزرگ بود ! ) و گاه برای چند کوچه ( اگر کوچک بودند ! ) یک کارگر رفتگر شهرداری تعیین می شد که هر روز صبح می آمد وآشغال ها را می برد ... این روزها سر هر کوچه و کنار هر تیر برق یک ظرف آشغال بزرگ گذاشته اند و تقریبا هر دو ساعت یکبار ماشین می آید و آن را تخلیه می کند و علاوه بر ماشین زباله ، هر ده دقیقه یکبار یک وانت نگه می دارد و برنامه جداسازی انجام می دهد !! و این نشان می دهد که با بالا رفتن سطح رفاه در جامعه ی ما ، چیزی که افزایش یافته است ، مقوله ی زباله سازی هست !!!


     

 

و کمی بعد ناهار خوردیم و کمی بعدتر راه افتادیم تا از مسیر دیگری به خانه برگردیم ... تقریبا از فاصله ی 10 - 20 کیلومتری مانده به شهر (!) ترافیک سنگین و گاه مرده شروع شد (!) و سخت تر از آن تحمل آدمهای احمقی که توی لاین دیگر می رفتند و راه بندان می کردند و یا از شانه خاکی سبقت می گرفتند و گرد و خاک می کردند و مثلا زرنگ بودند (!) به آقئین گفتم : " اینها هم محصول تربیت همان فرهنگ زباله ریز هستند که زباله های رفتاری تولید کرده و پخش می کنند !! " قابل تفکیک هم نبودند ، هم سوار ماشینهای مثلا ارزان بودند و هم سوار ماشین های خیلی لوکس بودند (!) چیزی که مهم بود ، درک مشترک شان از زندگی بود ...

 

چند ساعتی از طبیعت لذت بردیم و چند ساعتی از تماشای عدم تربیت حرص خوردیم و به خانه برگشتیم ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین شنبه 19 مهر 1399 ساعت 00:15 http://www.parisima.blogfa.com

سلام

من الاغی دیدم یونجه را می فهمید
در چراگاه نصیحت، گاوی را دیدم سیر ..........

همیشه به خوشی و گشت و گذار انشاالله ...
امیدوارم زمانی برسه که بتونیم بدون حرص خوردن از گشت و گذارمون لذت ببریم ...

+ و تشکر ویژه بابت عکس دلما خانیم

سلام
الاغ هم الاغ های قدیم ... یونجه هم یونجه های قدیم !!
ما کمی که در خانه بنشینیم ، نوراخانیم به در اشاره می کند که برویم ددر ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد