یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

چون عمل در تو نیست نادانی !!

 

بعد از ظهر در خدمت نوراخانیم بودم و بانو رفته بودند کلاس ... کمی بازی کردیم و بعد ایشان ( نوراخانیم ) کارتون نگاه کرد و منهم همراهی کردم ... من در تمام دوران کودکی و نوجوانی اینهمه که با نوراخانیم کارتون دیده ام ، کارتون ندیده بودم !!

   

و کمی بعد نوراخانیم را گذاشتم توی تابی که از لوله ی گار آویزان هست (!) و شروع کردم به لالایی خواندن (!) با ماهور شروع می کنیم و از آن سر چهارگاه بیرون می آئیم !! گاهی اوقات خیلی خوابش می آید ولی نمی خوابد که لالایی را از دست نداده باشد (!!؟) و بالاخره در شمارش اعداد که معمولی شروع شده و گاه به شمارش معکوس ختم می شود (!) بالاخره طاقت نیاورد که چشمانش را باز نگه دارد و خوابید !! از تاثیر شمارش اعداد همین را بگویم که چند روز پیش باتفاق مادربانو ( آنه ! ) رفته بودند پارک محله ای آنها و چند فقره کلاغ دیده بودند و مادربانو برایش آنها را شمرده بود و حالا هر وقت می خواهد بشمارد یک دستش را مشت می کند و بادست دیگر انگشتانش را بلند می کند که مثلا دارد می شمارد (!) جالب تر اینکه بانو برایش داشت می شمرد و بعد از گفتن یک و دو ... نورا گفته بود تغوا (!)

 

عصر نشسته بودم پای کامپیوتر و هوس کردم بلند شده و یک چایی تدارک ببینم !! کتری را پر کردم و برق را زدم و یاد دایی جان غربت نشین افتادم ... درست است که سالهاست که دیگر کنار زندگی ما نیست ولی همیشه یادش با افکار ماست !! هر کجا چند نفری جمع باشند و از چیزی حرف بمیان بیاید ، یادی از دایی جان و حرفهایش هم می شود ...

 

یکبار با دایی جان به خانه مان رفته بودیم ؛ یادش بخیر آن خانه ی قدیمی !!! من رفتم تا چایی بگذارم و سماور را پر آب کردم !! دایی جان گفت : " مگر می خواهی چند تا چایی بخوری ؟ " گفتم : " فوقش دو استکان ! " گفت : " من هم یکی بیشتر نمی خورم !! برای سه استکان چایی لازم نیست که اینهمه آب را جوش بیاوری !! مگر برای جوشاندن آن انرژی استفاده نمی کنید !؟ " بنده خدا زیاد در غربت مانده بود و برای همین حرفهایش در وطن بوی غربت و غریبی می داد ...

 

می گفت : " اینجا مردم دانایی خود را با حرف زدن به رخ هم می کشند و اغلب به آنچه می دانند عمل نمی کنند !! ولی سوئدی ها همه ی آن مقدار کمی که می دانند را عمل می کنند !! یک جایی اگر حرفی زده شود بندرت یکی پیدا می شود که بخواهد وسط بحث بدود و نظر بدهد (!) علاقه مند باشد می رود و چند صفحه ای در موردش مطالعه می کند که دانسته اش زیاد بشود والا با اندوخته ی کم وارد میدان بحث نمی شوند !! "

 

اینجا وقتی آدم انیستا را باز می کند از وجود اینهمه دانشمند و سیاستمدار و همه چیز دان که انواعی از استوری ها را به نمایش می گذارند (!) تعجب می کند که یک کشور عقب مانده و لنگ (!) و اینهمه فوران دانش و بینش (!!)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد