یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

نقادی !!

 

از خواص زیبای دنیای مجازی این است که انسان ها اجازه دارند (!) تا حدی که دیوارهای این دنیای مجازی اجازه می دهد (!) و  تا حدی که دیوارهای خودشان اجازه می دهد (!) افکار خودشان را نسبت به خودآگاه ها و ناخودآگاه هایشان بیرون بریزند (!؟)

 

 

البته این بیرون ریزی گاه آرام است و گاه سرکش (!) گاه تحریک درونی دارد و گاه تحریک بیرونی (!) ... همین رفتار یک نشانه ی خوب است برای دیدن فردی که درونش در غلیان است و آنقدر به هیجان آمده که درون خود را بیرون می ریزد ... فرقی نمی کند نوشته ای باشد یا عکسی !!؟؟ گاهی یک عکس گویاتر از کلمات هست ، با کلمات می شود بازی کرد ولی عکس واقعی تر از کلمات هست و هر چقدر هم با آنها بازی بشود باز قسمتی از واقعیت را نشان میدهد !!

 

یکی از دوستان قدیم که هم مشربی زیادی باهم داشتیم و کمی بیش از دیگر دوستان همراه گرمابه و گلستان بودیم (!) چند سالی هست که در کانادا زندگی می کند ... روی کاغذ هم که حساب بکنیم از خیلی ها سرتر بود ... توی دل دوستان ، کمی بیشتر !! اهل مطالعه بود و ابزار مطالعاتی خوبی داشت ، تسلطش بر زبان انگلیسی بمراتب بالاتر از همه بود ... و از همه مهمتر یک رگ غیرتی خاص هم داشت که نمی دانم در کانادا با آن چگونه کنار آمده است !؟!؟


یک بار باهم در پیست اسکی دیزین بودیم و یکی دو فقره بانو هم در جمع داشتیم که برخی همسرپهلو ( مثل چای قندپهلو ! ) بودند و برخی تنها (!) خلاصه اینکه شبی در لابی هتل نشسته بودیم برای وقت گذرانی ؛ بنظرم برف می آمد و نتوانسته بودیم اسکی بکنیم (!) و دورهمی خوبی داشتیم که یهو این دوست ما کمی از کوره در رفت و نزدیک بود با یکی بهم بریزد !! خلاصه بخیر گذشت و بعد دیدیم که انگار آن فرد نگاه نامناسبی به یکی از همراهان ما داشت !! آن بانوی فرهیخته کمی از رفتار این دوست ما خوش بحال شد (!) و به طعنه به من گفت : " من همیشه فکر می کردم که در این مواقع تو آتشی تر هستی !! " گفتم : " البته به شرطها و شروطها ... وقتی یکی خودش را نشان می دهد ، لابد کسانی هم هستند که تماشا بکنند (!) ولی اگر تعرض یکی بی مورد باشد ، مطمئنا آتش ما تندتر است !! "

 

خلاصه اینکه این دوست ما نسبت به مطالعاتی که داشت همیشه چشم اندازهای خوبی هم داشت و اهل تجزیه و تحلیل بود !! این اواخر غالبا مطالبی که می گذارد با آن شخصیتی که در تبریز داشت خیلی متفاوت شده است !! اینجا هم محدودیتی نداشت و آنجا صد البته ندارد !! از آن جایگاه روشنفکرانِ به رده ی هواداری و گاهی هوادار آتشین و تیفوسی سقوط کرده است !! گاه عصبی هم شده و فحاشی هم می کند که اصلا نشانه ی خوبی نیست !!

 

یکبار همسر یکی از دوستان در جمع خودمانی گفت : " این پسر خیلی خوب است ( اشاره به من ! ) من تا حالا ندیده ام که یک کلمه ی بی ادبی بگوید چه برسد به فحش و ... !! "  ( البته تقصیری نداشت هااااا شوهرش وقتی هیجانی می شد نمی فهمید که در دور و برمان کی نشسته است و گاه می زد به خاکی !! ) و در ادامه رو کرد به من و گفت : " تو اصلا فحش بلد هستی !؟ " گفتم : " بلد بودن با بکار بردن خیلی فرق دارد ... من چون در هیچ جمعی به خاکی نمی زنم برای همین با خیال راحت و بدون جمع کردن حواس در هر جمعی حرف می زنم (!) برخی ها در جمع های خصوصی تر راحت تر حرف می زنند و در جمع های عمومی گاه دچا راشتباه شده و باز راحتتر حرف می زنند و باعث کمی ناراحتی می شود !! و دیگر در مورد بلد بودن اینکه در محله ای که من بزرگ شده ام بچه ی چهار ساله فحشی می دهد که تا چهل سالگی اش هم نمی تواند آن را عملی بکند !! " این را یادآوری کردم که بگویم وقتی می گویم نشانه ی خوبی نیست ، صرفا یک شعار نیست !! بلکه نسبت به آن درک دارم !!


چند روز پیش یکی از عکسهایش را در اینستا گذاشته بود ( اتفاقا عکاس قابل و قابل اتکایی هم بود ؛ هم از نظر فنی و هم از نظر عملی ! و حالا در ونکوور خیلی از این بابت خوش می گذراند !! ) و مطلبی در مورد تبریز گذاشته بود ... چند نفری هم آمدند و طبق معمول قلب افشانی کرده و لایک افشانی کردند !! من چندبار خواندم ولی دلم نیامد لایک کنم !! حس می کردم در حق تبریز بیش از حد اجحاف شده است !! تبریز بزرگ را در حد چند انسان معاصر کوچک کرده بود !؟ انسان هایی که نام بزرگشان ( راست و دروغش بخورد به سر تاریخ ! ) را فقط به تبریز گره زده بودند که بی هویت از دنیا نرفته باشند (!) برای تبریز کاری نکرده بودند که انتظاری هم داشته باشند (!) اگر هم کاری کرده بودند برای خودشان بود و برای دلشان (!) اگر هم بزرگ هستند در دل دوست دارانشان بزرگ هستند و ربطی به تبریز ندارد ...

 

برای نمونه علامه طباطبایی دوران طلبگی از تبریز رفته بود و در قم و نجف و ... درس خوانده بود و علامه شده بود و ... ربطش به تبریز را نمی دانم !! حالا اگر کسی به او فخر می کند به تبریزی بودنش نیست ، به تفسیرش هست در حوزه دین و قرآن !! گیرم که در چند جای شهر ، شهرداری بنویسد ؛ تبریز شهر علامه ها !! این دیگر گل سر سبد بود و به کالبدشکافی بقیه کاری ندارم (!!؟؟) و نمی دانم چرا باید تبریز از زاویه چند نفر سنجیده شود !؟!؟

 

متن زیر را از صفحه ی ایشان انتقال دادم :


تبریز شهر بی رحمی است. تبریز شهر زمستان‌های سرد، کوچه های تنگ، تاریخ خونین، اجتماع محافظه کار، نخبه های منفصل، نبوغ سرکوب شده، پارانوید فرهنگی، پرخاشگری منفعل، تعصب اندیشه و پولاریتی فلسفه است.
تبریز شهر صنعتگران چیره دست، بازاریان دور اندیش، هنرمندان بی بدیل، ادیبان بی نظیر و کارگران سخت کوش است.
تبریز شهر حفظ آبرو در برابر غریبه و تولید غریبه از خودی است.
تبریز شهری است که در یک سر آن سید احمد کسروی(حکم آبادی) ایستاده و در سر دیگر آن سید جعفر پیشه وری، در یک سر سید محمد کاظم شریعتمداری و در سر دیگر سید محمد علی قاضی طباطبایٔی. در یک سر سید محمد حسین طباطبایٔی و در سر دیگر محمد تقی جعفری. در یک سر محمد علی شاه است و در سر دیگر ستار خان و باقر خان.
در یک سر آن آوانگاردترین انسانهای عصر خود، آموزش مدرن و بیمارستان و راه و برق و آب و چاپ و معماری و طب و آشپزی و موسیقی و تیٔاتر و آخرین تکنولوژی های روز را به ایران معرفی می کنند و در سر دیگر کودکان از تحصیل منع می شوند و زنان در اندرونی حبس. تبریز نهادهای مدنی قدرتمندی در درون خود پرورش داده است که با اِن جی او ها در کشورهای پیشرفته برابری می کنند و در همین شهر مردان از بیماری های روحی مانند متلک پرانی و دست درازی به زنان در رنج اند. در یک سر چپهای ساختار شکن در سر دیگر محافظه کاران زندگی شکن. در یک سر تمایل غریب به پیشرفت و در سر دیگر وحشتی فلج کننده از پیشرفت. تبریز شهر غریبی است. شهر تبریز با فرهنگی غنی حاصل از معاشرت تاریخی با قفقاز و اروپا و با مردمانی سخت کوش حاصل از جغرافیای سخت، با هوشی حاصل از حاصلخیزی این جغرافیای بی رحم و با محافظه کاریه فلج کننده ناشی از موقعیت تاریخی، سیاسی و ژیٔوپولوتیک، در طول تاریخ ، جامعه ای شهری ساخته است که با همه پیشرفت صنعتی و تجاری و سیاسی و فرهنگی و هنری و اجتماعی آن، شهری سخت، درونگرا، بی رحم و غمگین است، بر خلاف تک تک نشانه هایی که پر از زندگی و انرژی و زیبایی هستند و در محصولات هنری و صنعتی این شهر از جمله در هنر موسیقی و صنعت فرش می درخشند. پروفایل اجتماعی شهر تبریز مانند پروفایل شهری اش بسیار پیچیده است، هر چقدر که در عمق می روی، لایه های تاریخی بر روی یکدیگر رمزگشایی نشده مدفون شده اند.



تبریز به اندازه همین عکس، شهر غمگینی است.
 
===

*من در تصویر غمگینی ندیدم و اگر باشد شاید به بُرش و قاب آن مربوط باشد ...

** به نظر من تبریز ، شهر صبوری است ...

*** و دیگر اینکه به قول شاعر : " و خوب می دانند / هیچ ماهی هرگز  / هزار و یک گره رودخانه را نگشود ... "
 
نظرات 1 + ارسال نظر
فایی چهارشنبه 12 شهریور 1399 ساعت 23:09

غمگینی نداشت.... دلتنگی داشت در این ایام کرونایی.

عکس سیاه و سفید (!) با آن برش خاص (!) دلتنگی هم نیاره ، سرگیجه میاره !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد