یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

تیرباران !!

 

دیروز عصر سری زدم به مغازه شیشه بری دوستم که نزدیک محل سکونتمان می باشد و یک ساعتی بودم !! وقتی به آنجا می روم مشتری ها می آیند و سفارش می دهند و دوستم سرش به سفارشات آنها گرم می شود و من با مشتری ها حرف می زنم تا کارشان راه بیفتد و البته که تماما کار فرهنگی می کنم !!

   

هنوز چند دقیقه نشده بود که یهو هوا تیره و تار شد (!) ؛ در حد تاریک شدن !  و بعد کمی باران آمد و من داشتم زیرلبم شعر سهراب را زمزمه می کردم که :

و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد

و باران تندی گرفت

 و سردم شد آن وقت در پشت یک سنگ

 اجاق شقایق مرا گرم کرد

جناب مشتری که پیرمردی بود احتمالا از طایفه منتسب به فرهنگ (!) سرش را بطرف برگرداند و انگار انتظار نداشت کسی از سهراب شعر بخواند ( در آن موقعیت و آن محل ! )  و بعد با حرکت سرش مرا تصدیق کرد ...

 

دوستم داشت شیشه تراش می داد و با تعجب پرسید : " باران می بارد ؟ " گفتم : " باران ، آنهم چه بارانی !! تیرباران است این " همان جناب مشتری گفت : " باران این موقع از سال هیچ خیری ندارد !! " گفتم : " از پوسته ی روستائیتان بیرون بیائید !! باران که فقط به ساز روستانشینان نمی بارد !! "

 

مرد سفارشش را برداشت و رفت ... دوستم گفت : " تیرباران به این باران نمی گویند ، به حرفی که به آن بدبخت زدی می گویند !! "

 

===

 

سی و یک خرداد تولد بالدیز خانیم ( خواهربانو ) بود و اول تیرماه تولد قینانا ( مادربانو ) و ما شدیدا درگیر بودیم و احتمالا یک کیلو سیصد گرمی که ترازو اضافه نشان داده بود از برکات شام و کیکی بود که سر و ته بهار و تابستان را به هم گره زده بود !! برای مادر بانو یک ساعت آنتیک و شناسنامه دار قدیمی خریده بودم از نوع خیلی ریزش که صفحه را با ذره بین خواندم ؛ از یک عتیقه فروش !! یک ساعتی هم آنجا نشستم و حرفهای عتیقه و قدیمی باهم زدیم ...


 

یادی هم کردم از غلام عتیقه چی داستانم و اتفاقا او را می شناخت و باعث شد تا مرا به یک چائی مهمان بکند ؛ آنهم در این عصر کرونایی که بمصداق توصیفی که از قیامت می کنند بچه از والدین فرار می کند و والدین از فرزندان !! ( در خانواده ی ما چنین اتفاقی نیفتاده ولی داریم کسانی که با افتخار می گویند که نوه ها وسایل مورد نیاز پدر و مادرشان را می خرند و می برند توی آسانسور می گذارند و برمی گردند و ازاین داستان ها !!! و البته که هر رفتاری توجیه خاص خودش را دارد و صدالبته که جناب عزرائیل سرش به کارخودش گرم است !!!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
نگین چهارشنبه 4 تیر 1399 ساعت 22:46 http://www.parisima.blogfa.com

سلام

آقا مگه قرار نشد با پیرمردها مهربون باشیم؟

والا این کرونای لعنتی همه چیز رو بهم ریخته .. بعضیا میگن به سالمندان سر نزنین ریسک ابتلای اونها بالاست ، بعضیا هم میگن در این شرایط سالمندان را دریابید و تنهاشون نذارین !!

ما هم در رابطه با سالمندان خانواده مون، حد وسط رو گرفتیم و پیش میریم باشد که رستگار شویم!

سلام
من با پیرمردها همیشه مهربان هستم ولی گاهی پیش می آید که خودشان را در وضعیت ناجور قرار می دهند !!
و من هنوز اعتقاد دارم که اگر همه 5درصد رعایتشان را بالا ببرند نیازی به اینهمه توصیه و تاکید نیست !! سه شنبه رفته بودم والیبال ، یکی آمده بود دنبالم و تویماشین می خواست به من اسپری بزند ؛ گفتم برو بابا می خوای در این محیط آلوده آسیب پذیری منو بالا ببری !!

نگین چهارشنبه 4 تیر 1399 ساعت 22:47 http://www.parisima.blogfa.com

راستی یادم رفت بگم تولد عزیزانتون مبارک و عمر طولانی با عزت و سلامتی داشته باشن انشاالله

سلامت باشید ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد