یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

آهای ...

 

این مورد که مینویسم تقریبا یک هفته پیش هم اتفاق افتاده بود و برای همین می نویسم تا بیادگار بماند تا بلکه رهایم بکند !! بهرحال روزگار کرونایی را می گذرانیم و اینطور که پیداست بازتاب ها و بازخوردهای کرونایی تا مدتها ما و جامعه ی ما را رها نخواهد کرد ...

 

 

رفته بودم یکی از داروخانه های محله مان برای نوراخانیم شیر بگیرم ... پسری که پشت پیشخوان بود پرسید که چه می خواهم و من گفتم : " آپتامیل 2 ... " پرسید: "  یه دونه !؟ " گفتم : " بعله ... مگه چندتاچندتا هم می برند !؟ " گفت : " بعله ، برخی می آیند و بیست تا می خرند و می برند ! " گفتم : " فکر می کردم این اتفاقات فقط در نانوایی می افتد ... شاید آنها همه شان در خانه شیرخشک می خورند ، توی خانه ی ما فقط بچه شیر خشک می خورد!! " بغل دستی ام تبسمی کرد و آن مرد جوان با یک قیافه ی مثلا همه چیزدانی گفت : " نخیر ، بیست تا می خرند که تا یک ماه استفاده کنند و هی دَم به ساعت از خانه بیرون نیایند !! " بهش حق دادم که حرفم به او برخورده باشد و ادامه ندادم ؛ من معمولی فکر می کردم و دنبال شوخی بودم و او کرونایی فکر می کرد !!

 

پای حساب و کتاب کمی زیادی معطل شدیم ، یک خانمی کارت نداشت و می خواست پول بدهد و خانم دکتر رفته بود روی منبر ویک ریز داشت می برید و می دوخت !! و سر هر جمله اش هم یک اشاره ای میکرد به اینکه " وزیربهداشت گفته ... " ، " مگه نشنیدید که وزیر بهداشت دستور داده ... " و ... دیگه داشت روی اعصابم می رفت که به آن خانم محترم گفتم : " حساب شما چقدره ؟ " گفت : " 45هزار تومان !! " کارتم را روی پوز کشیدم و 45 هزار را زدم و غائله خوابید و اسکناس 50 هزاری را به من داد و من 5هزار برگرداندم و می خواست برود که خانم دکتر به من گفت : " من خودم هم می توانستم این کار را بکنم (!) ولی مردم باید یاد بگیرند که چطور زندگی بکنند ، وقتی وزیر بهداشت ... " گفتم  : " ببخشید شما توی انتخابات شرکت کرده بودید !؟ " بحث یهو خیلی پرت شد آن طرفی و خانم دکتر که توی ذوقش خورده بود خیلی محکم گفت : " نخیییییر ! " گفتم : " شما رئیس جمهور و بیست و چند تا وزیر را قبول ندارید و چسبیده اید به وزیر بهداشت و حرفهایش برایتان حکم نهایی شده است !! به نظر من وزیر بهداشت هم یکی مثل همان هاست و شاید هم بدترین شان !! اگر دروغگو باشند ؛ از همه دروغگوترین شان ... اگر کج دست باشند ؛ این از همه کج دست تره چون رئیس یک سری دزد و گردنه گیره که اسم شان دکتره !! ضمنا برخلاف شما ما با وزیر بهداشت کار نمی کنیم و بیشتر با هواشناسی کار می کنیم !! شما که روی شیشه زده اید ماسک نداریم و ... نداریم و ... ؛ یک لطفی هم بکن و بنویس اگر کارت نداشته باشید معذوریم (!) تا طرف برود داروخانه ی یک خیابان بالاتر !! توی وزارتخانه اینهمه اسم وزیر را نمی آورند ... "

 

بعد حسابم را دادم و بیرون رفتم ... مردم اعصاب مصاب ندارند !! بیرون آمدنی آن پسر جوان داشت چپ چپ نگاهم می کرد که به خانم دکترشان بلند جواب داده بودم و برای همین گفتم : " وقتی بچه دار شدی می فهمی که بیست تا شیر را اگر بخری باید ششماه بیرون نیایی نه یک ماه !! "

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد