یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

نمایشگاه کتاب و مطبوعات تبریز

 

توی بازار بودم و حرف از نمایشگاه کتاب شد که افتتاحیه اش 29 مهر بود !! یکی بود که ادعا داشت حالا دیگر زمان کتاب نیست (!) باید بروند توی دنیای مجازی فعالیت فرهنگی بکنند (!؟)

  

گفتم : " تقصیر تو نیست که این گونه فکر می کنی !؟ دنیای مجازی مخاطب زیادی دارد ، چون سطح سواد لازم ندارد!؟ می توانی 12 ساعت سرت توی گوشی باشد و تماشاکنان رد بشوی و فکر بکنی که فهمیده ای و همین برای خوشان خوشان کافیست !! کتاب دست گرفتن و نشستن و خواندن و احیانا فهمیدن ، داستانش فرق می کند !! "

 

طرف کمی دلخور و ناراحت شد و رفت !!! دوستم گفت : " نمایشگاه کتاب می روی !؟ " گفتم : " با اینکه می دانم چیزی برای عرضه ندارند ولی برای احترام به خود کتاب هم که شده خواهم رفت !! "


چند سالی هست که فقط بخاطر خود کتاب به نمایشگاه می روم و تماشاکنان  رد می شوم ... می دانم چیز تازه ای برای عرضه ندارند ... ولی من می روم !! کی نگاه کلی که به غرفه ها می اندازم می بینم که چه کتابهایی می توانند عرضه بشوند!!  و چه کتابهایی که باید عرضه بشوند و عرضه نمی شوند !!؟ هر سال فقط تغییر در جلد کتاب ها ...

 

دیروز باتفاق نوراخانیم و بانو رفتیم نمایشگاه کتاب ... باران هم می زد !! نورا خانیم اولین بارش بود که باران را تجربه می کرد و نمی دانم متوجه شد تا تجربه بکند یا نه !! هوا باندازه ی کافی سرد بود و نمی شد به او اجازه تجریه کردن داد !! بعد از پارک ماشین که خود اتفاق ویژه ای بود (!) دوان دوان به اولین سالن رفتیم و آنجا نمایشگاه مطبوعات بود ... یک دوری زدیم و چند جا سر زدیم ، از جمله ی آنها غرفه خبرگزاری مجازی نصرنیوز بود !! دنبال خاله نوراخانیم گشتیم و نبود !! ولی بازار نوراخانیم گرم بود ، اهالی آنجا از طریق عکس می شناختندش و در سایه ایشان از ما هم چند تائی عکس گرفتند !! بعد سری به بنیاد فرهنگی طوبی زدیم و با بچه های روزنامه سرخاب خوش و بش کردیم ...

 

بعد رفتیم سالن مجاور و یک عالمه غرفه دیدیم که کتابهای تکراری داشتند با جلدهای تازه !!! یکی از غرفه ها تمام کتابهایش در قطع جیبی و به رنگ قهوه ای بود ... به بانو گفتم : " آدم از همه ی اینها بخرد ، برای پارکت کردن کف کتابخانه خوب هستند !! " خانمی یک عالمه کتاب خریده بود و به دوست اش می گفت که برای یک سال کتاب خواندن (!) کتاب خریده است !! به بانو گفتم که ایشان از امسال شروع کرده اند که اینهمه کتاب نظرش را جلب کرده است !! اگر پارسال کتاب خریده بود امسال می دید که چیز تازه ای وجود ندارد !! "


نوراخانیم که طبق معمول نمایشگاه را گذاشته بود روی سرش !! وقتی می دید که عده ای دارند از روبرو می آیند یک جیغ ذوق آلوده می کشید و آنها را متوجه خودش می کرد و برای خودش مشتری جمع می کرد ... عکاسی آمد و خواست از جمع خانواده ی اهل کتابی که ما باشیم (!) عکس بگیرد ... شش هفت تایی گرفت و گفتم : " اجازه گرفتی عکس بگیری ولی انگار داری سریال بازی می کنی !! " توی نمایشگاه گشتن و با این و آن بگو و بخند کردن یکی از عادت های قدیمی من می باشد ولی بعد از ازدواج کلی سرسنگین شده ام !!!!!

 

دوست تر داشتم انتشاراتی دیگر هم حضور می داشتند ... چه در زمینه رمان و داستان و چه در زمینه های درون دینی و برون دینی ... ولی شسته رفته تر از این حرفها بود !! برای چنین نمایشگاه بی خاصیتی حضور یافتن وزیر ارشاد برای افتتاح شاید بی خاصیت ترین حضور یک مقام بالادستی بود !!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد